جمعه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۷

گروه آریان

زمستان 1998 بود که علی پهلوان و پیمان صالحی به هم برخوردند، در دوره خدمت سربازی. هر دو آهنگساز، هر دو ترانه سرا، و هر دو گیتار نواز و آوازخوان. به نظرشان رسید می‌توانند با هم کار کنند در موسیقی پاپ... گروه آریان شکل گرفت، با ویولن ایرانی، گیتار، دو خواننده و دو دختر زمینه خوان. ترانه‌هایی که برای گروه ساختند ساده بود و همه پسند، ولی نه سبک و عامه پسند. از همان ابتدای راه خوب پیدا بود که بچه‌هایی باهوش و باسلیقه با هم جفت شده‌اند، هم موسیقی را می‌شناسند، هم جامعه را و هم قدری دیپلماسی را
اول روز، علی پهلوان گیتار زد و خواند با گروه، پیام صالحی هم همین طور، خوانندگی کرد و گیتارنوازی، سیامک خواهانی ویولن زد، محمدرضا گلزار گیتار زد، شراره فرنژاد گیتار نواز شد و هم‌خوان، و دو خواهر، ساناز و سحر کاشمری زمینه خوانی کردند. بنا بر آن بود که شهروز، برادر شراره کی‌بورد بنوازد، ولی وقتی محرز شد که گرفتاریهای دیگر دارد و نمی‌رسد به این کار به طور جدی، سیامک همت کرد و نینف امیرخاص را برای نواختن کی‌بورد به گروه معرفی کرد. گروه آریان با این ترکیب به اولین تمرینها مبادرت کرد. فقدان دو نوارنده خیلی محسوس بود، جاز و گیتارباس، ولی چاره نبود، به ریتم ساز کی‌بورد قناعت شد
گروه آریان با اعضای فهیم، تصمیم گرفت پیش از اجرای عام یا ضبط، تمرین کند و تمرین. تا سرانجام روز موعود فرا رسید، بیست ودوم نوامبر 1999، اولین کنسرت گروه در جزیره قشم. برنامه چنان موفق بود که برگزارکنندگان دعوت کردند از گروه برای تکرار کنسرت، این بار با پرداخت حق‌الزحمه. به زودی امیرحسین مستعاد هم به گروه پیوست تا خلا گیتارباس را پر کند
ویدیوی کنسرت موفق دست به دست شد تا به مدیران شرکت ترانه شرقی رسید. محسن رجب پور از این شرکت، به منزل پیام صالحی شتافت که محل تمرین گروه بود و اجرای زنده آریانیها را دید. قراردادی بسته شد، برای ضبط آلبومی از کارهای گروه و اجرای چندین کنسرت، و این شد که رجب پور مدیر برنامه‌های آریان شد. به همت این مدیر، گروه آریان یکم آوریل 2000 در تهران پا به صحنه گذاشت و دهم سپتامبر همان سال آلبوم گل آفتابگردون را انتشار داد
پیوستن علیرضا طباطبایی جازنواز، رنگ و رویی تازه به گروه داد. به زودی آلبوم دوم هم منتشر شد و گروه کنسرتهایی در سراسر ایران برگذار کرد، با تعداداعجاب آور 250 برنامه. شهرت گروه آریان مرزها را هم در نوردید. محمدرضا گلزار که از برکت گروه به نوایی رسیده بود پا به عرصه سینما گذاشت، با آرزوی خیر گروه که بزرگوارانه بدرقه‌اش کردند. محبوبیت گروه اما صعودی بود، صعودی هم ادامه یافت. برنامه‌هایی بسیار موفق در بحرین و دوبی به دنبال آمد، و بعد در لندن، کلن، مونیخ، و هامبورگ، و به خصوص کنسرت خیریه‌ای که بعد از زلزله بم در برلن اجرا شد در همه تلویزیونهای آلمان انعکاس یافت
نوبت آلبوم سوم بود که همراه با دو ویدیوی همراه در انگلستان تهیه شد تا کیفیتی بهتر داشته باشد. نامزدی جایزه رادیو بی‌بی‌سی را این آلبوم برای گروه به ارمغان آورد. در ژانویه 2005 گروه آریان کنسرتهایی در سوئد و سپس در شهرهای کانادا از جمله ونکوور ترتیب داد که در آن سالن بزرگ تالار ارفه با ظرفیت 2800 نفر پر شد
ویدیویی بینید از گروه آریان همراه با کریس دی برگ

جمعه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۷

استراوینسکی

ایگور فیودورویچ استراوینسکی، آهنگساز روسی، تاثیرگذارترین موسیقی‌دان قرن بیستم دانسته شده که علاوه بر آهنگسازی در نواختن پیانو و رهبری ارکستر هم متبحر بود. او ابتدا با ساختن سه باله به سفارش دیاگیلف شهرت و محبوبیت یافت. اول پرنده آتشین در سال 1910، سپس پتروشکا در 1911 که البته بعد در 1947 بازنگری شد، و سرانجام پرستش بهار در سال 1913. هر سه باله توسط گروه باله روسی دیاگیلف در فرانسه اجرا شدند. بعد از دوره اول آهنگسازی به سبک کاملا روسی، استراوینسکی در دهه 1920 به مکتب نیوکلاسیک رو آورد و به تبعیت از بزرگان تاریخ موسیقی، آثاری در فرم کنسرتو گروسو و سنفونی و فوگ ساخت. او تعدادی کتاب هم نوشت، از جمله شرح احوال خودش، که چندان مقبول عام نشد

باری، ایگور استراوینسکی در هفدهم ژوئن 1882 متولد شد. دوران رشد و بالندگی را در شهر سن پترزبورگ گذراند. اولین درسهای پیانو و تئوری موسیقی را از پدرش گرفت که خواننده باس بود. اما آنچه ایگور خردسال را در هشت سالگی طلسم کرد و یکسره به موسیقی کشاند، تماشای باله زیبای خفته چایکوفسکی بود، چنان که سالهایی بعد، در چهارده سالگی، توانست کنسرتوی سل مینور مندلسون را اجرا کند

والدین ایگور، بی توجه به شور وافر او به موسیقی، مایل بودند تحصیل حقوق کند. پس در دومین سال قرن جدید وارد دانشکده حقوق دانشگاه سن پترزبورگ شد، ولی در چهار سال بعدی تنها در پنجاه جلسه درس شرکت کرد! با درگذشت پدر در 1902 کم‌کم از حضور در دانشکده کاست و به فراگیری موسیقی افزود. در 1905 می‌خواست وارد کنسرواتوار سن پترزبورگ شود ولی به توصیه کرساکف، که شاید بزرگ‌ترین آهنگساز روسی آن دوره بود، به تحصیل خصوصی نزد کرساکف اکتفا کرد و چنان به او نزدیک شد که حکم پدر دوم او یافت. در سال 1905 عموزاده‌اش کاترینا را به نامزدی برگزید، و در ژانویه سال بعد با او ازدواج کرد

سال 1909 بود که سوئیت آتش بازی را در سن پترزبورگ اجرا کرد، دیاگیلف، مدیر گروه باله روسی در پاریس که در میان حاضران بود آن را شنید و چنان تحت تاثیر قرار گرفت که باله پرنده آتشین را به او سفارش داد. سال بعد استراوینسکی به پاریس سفر کرد تا در نخستین اجرای جهانی باله حضور یابد. با پیوستن خانواده به او، عزم بر آن شد که چندی در دیار غرب ماندگار شوند. پس به سوئیس کوچ کردند و تا 1920 آنجا ماندند. پتروشکا و پرستش بهار همان جا آفریده شدند

سال 1920 بود که استراوینسکی به فرانسه رفت. آنجا با پله‌یل، پیانو ساز فرانسوی آشنا شد و با او به همکاری پرداخت. برای معرفی کامل پیانوهای پله‌یل به مشتریها قطعاتی تصنیف کرد که در آنها همه 88 کلاویه نواخته می‌شدند. بعد از اقامتی کوتاه در حومه پاریس، به جنوب فرانسه نقل مکان کرد، ولی سالها بعد به پاریس بازگشت و در منزل خیابان سن اونوره ساکن شد. در این اوان، بیماری سل همسرش به دخترش لودمیلا سرایت کرد. لودمیلا در 1938 ترک دنیا گفت و مادرش کاترینا سال بعد از آن. خود آهنگساز هم مبتلا شد، ولی خفیف، بعد از پنج ماه مداوا در بیمارستان بهبود یافت. سفارشی از ارکستر سنفونیک شیکاگو گرفت و به تصنیف سنفونی دو ماژور پرداخت. دعوتی هم از هاروارد دریافت کرد در 1939 برای تدریس در سال تحصیلی بعدی، ولی با شروع جنگ جهانگیر عزمش به مهاجرت به ایالات متحد جدی شد

در بدو ورود به دنیای نو به کالیفرنیا رفت و در 1945 تابعیت امریکایی گرفت، ولی در 1969 به نیویورک رفت و تا آخر عمر آنجا ماند. در سالهای اول، مانند همه مهاجران، در حلقه‌ای محدود از دوستان و بستگان روسی سر کرد، ولی خیلی زود دریافت به خاطر حرفه‌اش مجبور است از آن حلقه بسته خارج شود. با افزایش تعداد نویسندگان و موسیقی‌دانان مهاجر، با اوتو کلمپرر، ژرژ بالانشین و آرتور روبنشتاین آشنا شد. ولی نتوانست با شوئنبرگ که همسایه‌اش بود رفاقتی به هم زند

در سال 1962 استراوینسکی دعوت خروشچف، رهبر اتحاد شوروی را برای سفر به آن کشور پذیرفت، ولی بعد از دو ساعت مذاکره قانع نشد به ماندن در شوروی و به امریکا بازگشت. تا این که در ششم آوریل 1971 در 88 سالگی درگذشت. ستاره‌اش بعدها به ستاره‌های هنرمندان در بولوار هالیوود اضافه شد و در سال 1987 گرمی برای یک عمر فعالیت هنری در غیابش به او اهدا شد

ویدیویی ببینید از اجرای سوئیت پرنده آتشین توسط ارکستر نیوفیلارمونیا به رهبری خود استراوینسکی

جمعه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۷

ارکستر سنفونیک ونکوور

شب دهم فوریه 2008 بود که برامل تاوی، مدیر هنری و رهبر ارکستر سنفونیک ونکوور، همراه با جیمز انس، نوازنده ویولن، گرمی بهترین اجرای ساز سولو همراه با ارکستر را دریافت کرد، برای آلبومی از کنسرتوهای باربر، کورنگولد و والتون برای ویولن و ارکستر. این جایزه با جونوی(1) سال 2008 در رشته آلبوم کلاسیک سال تکمیل شد
مایسترو برامل تاوی، متولد یازدهم ژوئیه 1953 در انگلستان، موسیقی را در دانشگاه لندن و آکادمی سلطنتی موسیقی تحصیل کرد، در رشته آهنگسازی و پیانو نوازی. ساز دومش هم توبا بود. در سال 1989 به مدیری هنری ارکستر سنفونیک وینیپگ انتخاب شد که تا 2001 دوام داشت. در سپتامبر 2000 رسما مدیر هنری ارکستر سنفونیک ونکوور شد و در این عنوان بسیار موفق نشان داد. همزمان، در سالهای 2002 تا 2006 مدیری هنری فیلارمونیک لوکزامبورگ را هم بر عهده داشت
از سال 2004 که سری کنسرتهای تابستانی فیلارمونیک نیویورک شروع شد، سرپرست و رهبر این برنامه‌ها بوده و دو بار هم به عنوان رهبر مهمان این ارکستر نامدار را هدایت کرده است. دو دکترای افتخاری از دانشگاههای وینیپگ و مانیتوبا از افتخارات حرفه‌ای برامل تاوی است. او جونوی 2003 را در رشته تصنیف کلاسیک سال هم در پورتفوی حرفه‌ای خود دارد
جیمز انس، ویولن نواز جوان کانادایی در بیست وهفتم ژانویه 1976 در استان مانیتوبا متولد شد. فراگیری ویولن را در پنج سالگی زیر نظر پدر آغاز کرد که معلم موسیقی و ترومپت نواز بود. از آن زمان جوایزی بی‌شمار برده و افتخاراتی کسب کرده که یکی از آنها جایزه جونوی 2002 برای بهترین آلبوم کلاسیک سال است. در ژانویه 2002 هم در فستیوال کلاسیک کان فرانسه عنوان بهترین هنرمند جوان سال را کسب کرد
انس در 1997 فارغ‌التحصیل مدرسه جولیارد است. او بیشتر با یک استرادیواری مارسیک 1715 می‌نوازد که به کلکسیون فولتون تعلق دارد. انس در 1995 ضبط خوبی از کاپریسهای پاگانینی ارائه داد و ضبط 2007 او از کنسرتوی الگار با تحسین نقادان روبه‌رو بوده است. او جونوی سال 2007 را هم در همین رشته آلبوم کلاسیک سال برای ضبط کنسرتوهای موتزارت ربود
ارکستر سنفونیک ونکوور در سال 1919 اولین بار تولد یافت. از بهترین ارکسترهای سنفونیک امریکای شمالی است، ولی از نظر بودجه با ده میلیون دلار، در رده سوم کاناداست. سالانه 250000 نفر در 150 کنسرت این ارکستر حضور می‌یابند. تالار ارفه در مرکز شهر ونکوور سالن اختصاصی ارکستر است
ویدیویی کوتاه از ارکستر سنفونیک ونکوور ببینید به رهبری مایسترو برامل تاوی در تالار زیبای ارفه
ویدیوی تجاری آلبوم جدید دوبل سی‌دی جیمز انس را در اجرای کنسرتوهای بروخ ببینید
توضیح (1) جایزه جونو معادل گرمی است در کانادا

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۷

لطف‌الله مجد

ویدیویی کوتاه دیدم از نوازندگی زنده یاد لطف‌الله مجد، سی سال عقب رفتم... وقتی که یک صفحه سی وسه دور از تار مجد داشتم، دوستش داشتم. به گمانم از معدود تکنوازیهای سنتی بود که بارها گوش داده بودم. نرم بود، لطیف بود، جریان داشت، بدون خودنماییهای ویرتوئوز گونه، بدون جفتکهای بد صدا به تعبیر زنده یاد منوچهر خان همایونپور. شیرین نوازتر از مجد نبوده، به اتفاق نظر موسیقی‌دانان و موسیقی‌دوستان، اتفاق نظری که کمتر حاصل می‌شود
لطف‌الله مجد در سال 1296 در شاهی متولد شد. شش ساله بود که صدای تار پسرعمو بر جانش چنگ انداخت. دیری نگذشت که شروع کرد به نواختن بدون معلم، فقط با گوش دادن به صفحه‌های اجراهای بزرگان. در سال 1316 که دبیرستان را تمام کرد، راهی تهران شد و مشغول به کارمندی. راه آهن، وزارت دارایی و وزارت اقتصاد به تناوب محل کارش بودند بعد از آن. همزمان به مجالست با موسیقی‌دانان تهران پرداخت و بعد از چند برنامه خصوصی آوازه‌اش پر شد در شهر. در بیست وشش سالگی تشکیل خانواده داد. آشنایی با مهدی خالدی و حسین تهرانی درهای تالار فرهنگ را به رویش گشود. برنامه‌هایی هم در کافه شهرداری اجرا کرد
در سال 1323 به دعوت خالقی به ارکستر انجمن موسیقی ملی پیوست و با این ارکستر کنسرتهایی در شهرستانها برگذار کرد. سالی بعد از آن، همکاریش با رادیو تهران هم شروع شد و آنجا با پرویز خطیبی و سایر هنرمندان تاتر آشنا شد. وقتی که در سال 1334 برنامه گلها با تلاش داوود پیرنیا شروع به کار کرد، مجد هم به آن راه یافت و تعدادی تکنوازی و چند برنامه با ارکستر یا ساز و آواز همراه ضبط کرد. نوارهایی هم ازو مانده که با بنان، پرویز یاحقی، رضا ورزنده و حسین تهرانی نواخته است
بعد از مدتی کوتاه انتقال به رادیو زاهدان به دعوت اسماعیل نواب صفا، به تهران بازگشت و باز هم به کارمندی در اداره‌ها ادامه داد. در سال 1348 دوران طولانی مبارزه‌اش با انواع بیماری، از جمله سرطان مثانه، شروع شد. در این اوان دو سه صفحه سی وسه دور به همت شرکت آهنگ روز ضبط کرد. در جشن هنر شیراز هم خوش درخشید
در سال 1354 بیماری روحی فرزندش همایون او را در هم شکست. همه برنامه‌های نوازندگیش قطع شد و تلاش پزشکان بی‌حاصل ماند. خالی از لطف نیست که یک بار هم علی عبده، مدیر باشگاه پرسپولیس مخارج معالجات او را در فرانسه تقبل کرد، فقط در برابر تصنیف سرودی برای باشگاه. سرانجام در دی ماه 1357 در صف بنزینی در جاده قدیم شمیران سکته کرد و رفت
از سبک نواختن مجد بسیار گفته‌اند، بیشتر این که ریزهایش تند ولی نرم و لطیف بود و صدای سازش وقتی دست راست را میان دو کاسه می‌برد و با سیمهای سفید و زرد بازی می‌کرد منحصر به فرد بود. اعتقاد داشت گرفتن مضراب با سه انگشت بهتر است، زیرا مضرابهای چپ فقط با شست و سبابه خوب مهار نمی‌شود. اما آنچه نظر بیننده بی تخصص را جلب می‌کرد، استفاده او از انگشت کوچک بود. کمتر دیده شده تارنوازان از انگشت کوچک در انگشت گذاری استفاده کنند و بیشتر این انگشت زیر دسته تاب می‌خورد
نواب صفا برایش سروده بود
گوش كن از مجد و از مضراب مجد / تا كه گردى غرقه درياى وجد
زخمه‏هاى ساز او سوز دل است / پنجه او دست‏آموز دل است
تار او بازى كند با پود ما / نالد او از عشق دردآلود ما
زهره در حيرت زبانگ چنگ او / چرخ در رقص آيد از آهنگ او
نغمه ‏پردازد اگر در ماهتاب / هر نوايش مى‏برد از ماه تاب
مجد ما باشد سراپا شوق و شور / چشم بد از دست شيرينش به دور
چار مضرابش چو رگبار بهار / خرمى بخشد به دلهاى نگار
گه نوازد نرم و گاهی پرخروش / تا سرانگشتش فتد در جنب وجوش
همچو تک مضرابهایش نیست نیست / هیچ تاری هم‌نوازش نیست نیست

ویدیوی کذایی را ببینید، چطور آتش به جان زد
منبع: وبلاگ تحریر

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: