چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

عکاسی با تلفن موبیل

دوربینهای تلفنهای موبیل یا موبایل یا سلفون(1) چندان تیزبین نیستند و هنوز به‌ندرت دیده می‌شود تلفنی که وضوحی بیشتر از یک تا دو مگاپیکسل داشته‌باشد. اضافه کنید به آن نبودن فلاش برای عکس گرفتن در نور غیر روز را، و توقعی نداشته باشید از این دوربینها بیشتر از آن که وقتی تلفنتان زنگ می‌زند تصویری ریز از زنگ‌زننده نشانتان دهد، همان کالر آی‌دی تصویری

اما، وبسایت کداک چند راهنما منتشر کرده بلکه بتوان با همین دوربینهای ساده نتیجه‌ای بهتر گرفت. برای من مفید بود، به نظرم رسید شاید ترجمه‌اش برای همه خوب باشد

تا می‌توانید عکس بگیرید
تلفن دوربین دارتان همیشه با شماست، پس از آن استفاده کنید و عکس بگیرید، هر چه بیشتر، تا شانس برداشت آنچه دقیقا می‌خواهید افزایش یابد. بعدا فرصت کافی برای پاک کردن عکسهایی که لازم ندارید هست. فراموش نکنید که همه عکسها را به کامپیوتر انتقال دهید و روی سخت‌دیسک یا سی‌دی حفظ کنید

به سوژه نزدیک شوید
بیشتر تلفنهای دوربین دار لنز زوم ندارند(2)، لذا برای ثبت بهتر سوژه به آن نزدیک شوید. اغلب با دوربین تلفن موبیلتان عکسهایی می‌توانید بگیرید که با دوربین معمولی شانس آن را ندارید. کل صفحه تصویر را با سوژه پر کنید تا تصویر موثر‌تر شود. از فاصله کم جزئیات واضح‌تر می‌شود، مثل بینی کک ومک دار یا ابروی کمانی! ولی بیش از حد هم نزدیک نروید، تا تصویر مغشوش و تیره نشود. به عنوان قاعده کلی، حدود نیم متر فاصله از سوژه خوب است

تصویر را در ارتفاع چشم بردارید
تماس مستقیم چشم به چشم در تصویر هم به اندازه واقعیت زیباست. وقتی از کسی عکس می‌گیرید، دوربین را در تراز چشم او بگیرید تا افسون نگاه و قدرت سحار لبخند را بهتر نشان دهید. مثلا برای عکس گرفتن از بچه‌ها یا حیوانات خانگی دولا شوید تا به قد آنها برسید. در این صورت لزوم ندارد سوژه به دوربین زل بزند، تصویر برداری در تراز چشم خود به خود حس لازم را ایجاد می‌کند

مواظب نور باشید
نور کم مساوی است با عکس بد، مگر این که دوربین تلفنتان فلاش داشته باشد. سعی کنید در نور شفاف روز عکس بگیرید. بدون نور کافی تصویر دوربین تلفن موبیل تیره و دانه‌ای می‌شود. در نور روز طوری بایستید که خورشید به سوژه بتابد نه دوربین. در فضای بسته حتی‌المقدور از نور اضافه استفاده کنید

از زمینه ساده استفاده کنید
زمینه ساده سوژه را برجسته می‌کند. وقتی آماده گرفتن عکس می‌شوید حتما ببینید دور سوژه چه خبر است. دقت کنید شاخه درختی از سر سوژه سبز نشده باشد یا ماشینی در حال فرو رفتن به گوشش به نظر نرسد! هم صفحه تصویر تلفن را به دقت کنترل کنید، هم عکس گرفته شده را خوب ببینید تا در صورت لزوم دوباره بگیرید

زاویه‌های مختلف را امتحان کنید
تصویر افقی (منظره‌ای) را هم با چرخاندن تلفن امتحان کنید. در بعضی موارد از قبیل عکسهای دسته جمعی، تصویر افقی بهتر می‌شود. در عین حال همه زاویه‌ها را امتحان کنید، بالا، پایین، حتی مورب، مهم این است که شما عکس را دوست داشته باشید

بالاترین وضوح تصویر را انتخاب کنید
اکثر تلفنهای دوربین دار امکان انتخاب اندازه تصویر دارند، و می‌توان وضوح تصویر را در سه اندازه کم و متوسط و زیاد تنظیم کرد. بدیهی است هر قدر این وضوح را بالا ببرید کیفیت تصویر بهتر می‌شود. ممکن است تفاوت کیفیت روی صفحه تصویر تلفن به نظر نیاید، ولی روی صفحه کامپیوتر فاحش خواهد بود

قابلیتهای دوربین تلفنتان را کشف کنید
راست است که تلفنهای دوربین دار نسبتا جدید هستند، ولی بسیاری از آنها امکانات خوبی دارند. راهنمای تلفنتان را مرور کنید و ببینید کدام یک از این قابلیتها را دارد
افه‌های تصویری، از قبیل امکان گرفتن عکسهای قهوه‌ای و کرم(3) یا سیاه وسفید
امکان افزودن انواع قاب به عکس
ساختن کالر آی‌دی تصویری، که عکس زنگ زننده را نشان دهد
ساختن کاغذ دیواری صفحه تصویر از عکس شخصی
شاتر خودکار، که هر لحظه امکان گرفتن عکس داشته باشید

موازین ادب و اصول اخلاقی را فراموش نکنید
همان طور که یاد گرفته‌ایم و عادت شده که سلفون را در سینما خاموش کنیم، استفاده از تلفن دوربین دار هم اتیکتی دارد که باید همواره مراعات شود. از جمله
قبل از عکس گرفتن از غریبه‌ها، اجازه بگیرید
به محدودیتهای استفاده از تلفنهای دوربین دار توجه کنید. بسیاری جاها اجازه استفاده از تلفن موبیل یا دوربین نمی‌دهند، از قبیل هواپیما، دادگاه، سالن کنسرت، و امکنه نظامی
دوستان را بمباران عکسی نکنید! تلفنها ظرفیتی محدود دارند و زود پر می‌شوند
اکثر تلفنهای دوربین دار در ای-میل ارسالی به جای آدرس فرستنده فقط یک شماره می‌فرستند. لذا اطمینان حاصل کنید که گیرنده می‌فهمد فرستنده کیست

توضیح (1) در آمریکای شمالی تلفن موبیل را سلفون می‌گویند به کسر سین، که مخفف "سلولار تلفن" است
توضیح (2) اگر امکان زوم دارید چندان خوشحال نشوید! به قرب یقین دیجیتالی است نه اپتیکی
توضیح (3) حتما دیده‌اید درعکسهای خیلی قدیمی، سیاه بیشتر قهوه‌ای می‌زند و سفید بیشتر کرمی. من آن را"قهوه‌ای و کرم" می‌گویم

پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۵

در کنسرتها ببینید

این مطلب را از وبسایت نابغه بند انگشتی ترجمه و تلخیص کرده‌ام. هیلاری هان یکی از قشنگ‌ترین وبسایتها را دارد، نه فقط در میان موسیقیدانان، بلکه در کل وب جهانی. ابتکار و خلاقیت در هر گوشه سایت به چشم می‌خورد. از نقاشیهای کودکانه قشنگی که از دوستدارانش گذاشته تا یادداشتهای شخصی. دختر بچه‌ای است که سنش کمی بالا رفته. دوست دارم بند انگشتی نابغه بخوانمش، که نظیرش نیست که با این ریزگی چنین بزرگ باشد، لااقل در بین شناخته شده‌ها. بخوانید لطفا

اولین کنسرت را در پنج سالگی دیدم. از آن به بعد، وقت زیادی را به دیدن ارکسترهای مختلف و شناخت نوازندگان گذرانده‌ام، و در این میان بعضی چیزها همیشه توجهم را جلب کرده و می‌کند، البته وقتی که تماشاگر باشم. وقتی خودم روی صحنه‌ام بیشتر در موسیقی حل می‌شوم. اگر تازه کنسرت‌رو هستید، این لیست دیدنیهای من را به یاد داشته‌باشید، ممکن است دفعه بعد کمکتان کند که نگاهتان کجا باشد تا بیشتر کیف کنید
حرکت آرشه ویولنها و ویولاها
به لطف نشانه‌های دقیق آرشه‌کشی روی نتها، آرشه‌های همه نوازنده‌های ویولن و ویولا با هم حرکت می‌کنند. البته نوع آرشه‌کشی با توجه به تن صدا طراحی می‌شود، ولی خوب، یکنواختی حرکت آرشه‌ها در نظر بیننده هم مهم است. این رقص موزون بیشتر در موسیقی تند حس می‌شود، و باز بیشتر وقتی که همه نتی واحد می‌زنند(1)، مثل نیزه‌هایی که هوا را می‌شکافند

جایی که رهبر نگاه می‌کند
با تمرکز بر علامتهایی که رهبر می‌دهد و تعقیب نگاهش(2) که در لحظه‌ای خاص به سازهایی خاص خیره می‌شود، می‌توانید در مورد قطعه‌ای که می‌شنوید کلی چیز یاد بگیرید. بعضی رهبرها یک لحظه زودتر علامت می‌دهند و بعضی دیگر درست سر لحظه، و البته برای نوازنده ارکستر نوع اول برای روشن شدن دقیق جمله‌بندی مفیدتر است. اما تا جایی که به تکنیک مربوط می‌شود، بعضی رهبرها شیوه‌ای مکانیکی و کاملا دقیق را ترجیح می‌دهند، ولی بعضیها آزادتر عمل می‌کنند و حال و هوای موسیقی را فدای جزئیات فنی نمی‌کنند

دست چپ کنترباس‌نوازها
کنترباس چنان ساز بزرگی است که نوازنده‌اش باید دست چپش را یک عالم حرکت دهد تا به همه نتها برسد. تجسم کنید که ویولنیست می‌تواند بدون تغییر پوزیسیون(3) نتهای زیادی را بنوازد، ولی برای زدن همین نتها، کنترباس‌نواز باید دستش را از بالای سرش تا ارتفاع کمرش حرکت دهد! من نمی‌دانم چطور این کار را می‌کنند

ابروی برنجی‌نوازان
ابروی نوازنده‌های سازهای بادی برنجی(4) نقشه‌ای مجازی است که راههای تولید صدا و جمله‌بندی موسیقی را نشان می‌دهد! تقریبا هر نوع شکلکی را می‌توان از نوازنده انتظار داشت، بسته به ساز، و حالت قطعه. رنگ صورت نوازنده‌های ابوا و کلارینت هم البته دیدنی است. وقتی قسمتی طولانی را بدون نفس‌گیری می‌نوازند، صورتشان کبود می‌شود و چشمهایشان بیرون می‌زند! به نظرم می‌رسد اگر می‌خواستم به چنین سازهایی بپردازم قطعا شکست می‌خوردم

گانگ
وقتی که بچه بودم و به دیدن برنامه‌های ارکسترسنفونیک بالتیمور می‌رفتم، ساز محبوب من گانگ(5) بود. گاهی تمام یک سنفونی را فقط به خاطر این صبر می‌کردم که وقت زدن گانگ برسد، صدایی که معبدی مرموز یا قصر پادشاه را به نظرم می‌آورد، که حاصل قصه‌های پریان زیادی است که می‌خواندم. حالا هم که ویولونیست شده‌ام، هنوز وقتی از راهروها یا اتاقهای تمرین پشت صحنه می‌گذرم، به هر گانگی که سر راهم باشد تقه می‌زنم! حتی یک بار سرم را به یک گانگ کوبیدم تا ببینم چه صدایی می‌دهد! باشد، فکر کنید دیوانه‌ام، ولی لطفا به ضربی‌نوازان نگویید چه کردم


توضیح (1) سوای این که خود ویولنها در دو دسته ویولن اول و ویولن دوم نت‌نویسی می‌شوند که در اکثر مواقع دو نت مختلف می‌زنند و لذا شاید گاهی آرشه‌کشی متفاوت داشته‌باشند، گاهی بسته به نیاز رنگ‌امیزی، آهنگساز هر کدام از این دو دسته را باز به دو یا چند گروه تقسیم می‌کند، که شرح بیشترش از حوصله این نوشته خارج است. فقط خواستم خواننده‌ای که حرفه‌ای نیست بداند اینجا مقصود هیلاری چیست
توضیح (2) البته نگاه رهبر را جز وقتی که به چپ (ویولنهای اول) یا راست (ویولنسل‌نوازان) می‌چرخد نمی‌توان دید، یا در ویدیو
توضیح (3) اینجا بعمد پوزیسیون نوشته‌ام و نه موقعیت مثلا. وقتی نتی از محدوده چهار انگشت ویولنیست بیرون می‌رود و لازم می‌شود دست چپش جابه‌جا شود، آن را تغییر پوزیسیون می‌گویند
توضیح (4) هورن، ترومپت، ترومبون و توبا سازهای بادی برنجی هستند. غیر از ابرو، لپهای برنجی‌نواز هم دیدنی است
توضیح (5) گانگ یا تام‌تام از رده ضربیها، صفحه بزرگ فلزی است که روی آن می‌کوبند و صدایی پرعمق، مرموز و شاید ترسناک دارد. این خاطره هیلاری من را به جوانی خودم برد که تمام سنفونی ششم چایکوفسکی را گوش می‌کردم به خاطر یک ضربه گانگ درسه چهار دقیقه آخر

مطلب مرتبط
گفت وگوی هیلاری هان و برامل تاوی
راهنمای جوانان به ارکستر

سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۵

آن سوفی موتر و آندره پروین

رادیو سی‌بی‌سی خبر داد آن سوفی موتر (ویولنیست) و آندره پروین (پیانیست، آهنگساز و رهبر ارکستر) متارکه کرده‌اند. به گزارش دفتر موتر، این زوج هنری سه ماه پیش جدا شده‌اند، ولی خبر آن را دیروز انتشار داده‌اند. علت جدایی این زوج، سنگینی برنامه‌های هنری آن دو ذکر شده، ولی گفته می‌شود آندره پروین هفتاد وهفت ساله قادر نبوده پا به پای آن سوفی چهل وسه ساله در تورهای هنری شرکت کند

با ارزش‌ترین حاصل این ازدواج که پس از چهار سال به جدایی انجامید، کنسرتویی نفیس برای ویولن است که آندره برای آن سوفی تصنیف کرده و نام او را هم بر آن نهاده‌است. برای شنیدن قسمتهایی از این کنسرتو به مطلبی که چندی پیش در مجله گفت وگوی هارمونیک انتشار دادم توجه فرمایید

جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۵

میرزا کوچک خان

میرزا کوچک خان قهرمانی بود که با شجاعت به جنگ استعمار رفت و در راه آزادی و استقلال ایران جان باخت

نامش یونس بود، معروف به میرزا کوچک. در سال 1257 شمسی (1878 میلادی) در محله استادسرا در رشت متولد شد. ابتدا در رشت به مدرسه رفت و سپس در تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت. اما خیلی زود ترک تحصیل و لباس کرد و به مجاهدان مشروطه پیوست. در جریان مبارزه با درباریان قجری، به سوی تبریز رفت تا به اردوی ستارخان ملحق شود، ولی در راه بیمار شد و به تهران بازگشت. چندی بعد همراه با مبارزان مشروطه راهی مقابله با محمدعلی شاه شد که با حمایت روسیه تزاری به ایران باز گشته‌بود تا دیگربار بختش را در نشستن بر تخت بیازماید. میرزا در این جنگ مجروح شد و ناگزیر مدتی در باکو ماند. این نبرد همان است که به شکست قطعی محمدعلی شاه و فرار او منجر شد

میرزا کوچک خان با اعتقادی صمیمی به آزادی و عدالت، با سران نظام مشروطه همکاری نکرد و عنوانی در دولت نپذیرفت، لذا مدتی را با تنگدستی در تهران سرکرد. او عقب ماندگی ایرانی را نتیجه مستقیم بی‌فرهنگی می‌دانست، پس آن گاه که به گیلان بازگشت و توانست کمکهایی از مردم جمع کند، چهار مدرسه در صومعه‌سرا، کسما، فومن و ماسوله ساخت. ولی دیری نپایید که با اشغال شمال ایران بر دست روسیان، گروهی مسلح تشکیل داد و با کمک احمد کسایی از تاجران بنام گیلان، بخش وسیعی از گیلان و مازندران را زیر نفوذ درآورد. در همین اوان بود که بهترین یاران وفادار میرزا به او پیوستند و برای نجات ایران و بیرون راندن بیگانه هم قسم شدند. یکی از این یاران که بعد به کمیسری مالیه میرزا منصوب شد، محمدعلی پیربازاری جد پدری نگارنده بود که در دارالفنون به تحصیل طب مشغول بود، ولی با آغاز نهضت جنگل به میرزا پیوست و تا آخرین روزها در کنار او باقی ماند. این محمد علی خان همان است که بعد از ختم نهضت، بیمارستان پورسینا را در رشت احداث کرد که هنوز از بهترین مریضخانه‌های این شهر است. زنده‌یاد پدرم هر چند در پنج سالگی میرزا را دیده‌بود، از او حکایتها داشت، که مردی بوده با ادب، متواضع و صریح‌اللهجه، و با چشمهایی زاغ و بازوانی ستبر، همیشه متبسم، و بسیار مهربان. هر گروه و دسته‌ای، به نقل از پدرم، سعی داشته او را به خود بچسباند به نحوی، ولی واقعیت آن است که او نه افکاری مارکسیستی داشته و نه افعالی خشکه مقدس مآبانه، هر چند مسلمانی معتقد بوده و در زمان خود منورالفکر

باری، بعد از کودتای اسفند نود ونه، تلاش دولتیان برای اضمحلال نهضت جنگل بیشتر شد. سید ضیای طباطبایی که به خواست انگلستان وزیر اول شده‌بود، به تطمیع میرزا پرداخت و چون راه به جایی نبرد، به توطئه ترور او رو آورد. بیست ودوم مهر 1300 بود که رضا خان با فرماندهی نیروهای سرکوب گیلان وارد رشت شد تا عملیاتی را اجرا کند که با یاری وابسته نظامی سفارت انگلستان طرح شده‌بود. میرزا کوچک خان همراه با یاران نزدیکش به طرف خلخال حرکت کرد تا از حصر خارج شود و بعد شاید متحدی بیابد، اما در راه دچار بوران و برف شد و از سرما در میان برفها جان داد

بیست ساعتی پس از آن بود که بدن کوچک خان در برف پیدا شد و گویا اسکستانی نامی به دستور برادر امیر طالش سر از پیکر جدا کرد. خالو قربان که ابتدا از یاران میرزا بود سررا به تهران برد و جلوی پای رضا خان انداخت. سر میرزا در گورستان حسن‌آباد تهران دفن شد، ولی پس از تبعید رضاشاه همراه با بدن در سلیمان داراب رشت به خاک سپرده‌شد

سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۵

سالیری

سالهای پایانی زندگی سالیری در بیماری و بیمارستان گذشت. دیری از فوت او نگذشته بود که شایع شد در بستر مرگ به قتل موتزارت اعتراف کرده است. اما دو پرستاری که تمام وقت و به نوبت مراقب او بودند و هم پزشک معالجش، این شایعه را عاری از واقعیت خواندند

آنتونیو سالیری از آهنگسازان بنامی است که مورد ظلم واقع شده، انسانهایی که از فرط عشق به موتزارت یا آثارش، و برای تخفیف آلام حاصل از درگذشت زودرس این نابغه بزرگ تاریخ موسیقی دنبال قربانی می‌گشتند، بهتر از او نیافتند. کم بود دو قرن شبهه و تردید، میلوس فورمن فیلم آمادئوس را ساخت بر اساس فیلمنامه‌ای از پیتر شفر، تا این مقبره را نبش کند

در عالم واقع اما، به دور از قصه و نجوا، دلایلی می‌توان یافت بیشتر نشان صمیمیت دو آهنگساز تا کدورت یا حتی کینه. از جمله، موتزارت مایل بود و قصد داشت سالیری را برای تعلیم موسیقی به پسرش فرانز زاور برگزیند. سالیری آنگاه که در سال 1788 به مقام کاپل‌مایستری منصوب شد، به جای اجرای اثری از خود، عروسی فیگاروی موتزارت را با اجرایی نفیس احیا کرد و بعد که در سال 1790 در مراسم تاجگذاری لئوپولد دوم، گراندوک توسکانی شرکت کرد، حداقل سه مس از سروده‌های موتزارت را همراه داشت. سالیری و موتزارت حتی به اتفاق آهنگهایی تصنیف کردند از آن میان آوازی برای صدا و پیانو که به سال 1785 منتشر شد ولی بعد همه نسخه‌های آن مفقود شد. و البته نخستین اجرای بسیاری از آثار برجسته موتزارت از قبیل کنسرتو پیانوی می بمل کوشل 482، کوئینتت کلارینت کوشل 581، و سنفونی بزرگ سل مینور کوشل 550 به سفارش سالیری امکان‌پذیر شد، و این آثار بعدها بارها توسط خود سالیری به اجرا در آمدند

واقعیت این است که اگر این شایعه و شائبه نبود، سالیری شایسته نامی بزرگ در تاریخ موسیقی بود، شاید نه در حد موتسارت، دست کم در ردیف گلوک

Antonio Salieri (1750-1825), Arias
Son Qual Lacera Tartana 3:00 Min 731 Kb
Se lo Dovessi Vendere 1:44 Min 427 Kb
Mezzo Soprano Cecilia Bartoli
Orchetra of the Age of Enlightenment
Conductor Adam Fischer

جمعه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۵

الیزابت شوارتسکف

الیزابت شوارتسکف درگذشت. خبرغم‌انگیز امروز صبح از رادیو سی‌بی‌اس پخش شد

شوارتسکف، متولد نهم سپتامبر 1915، از محبوب‌ترین خواننده‌های سوپرانوی قرن بیستم بود، که روز گذشته در نود سالگی در منزلش در اتریش درگذشت

الیزابت شوارتسکف، سوپرانوی انگلیسی آلمانی تبار، همه سالنهای معتبر کنسرت را در سراسر جهان تسخیر کرد، از کاونت گاردن تا اسکالا و متروپولیتن، و با اکثر رهبران نامی ارکستر همکاری داشت، از جمله هربرت فون کارایان. شهرت او بیشتر برای اجراهای زیبایش از آثار موتزارت و اشتراس است

سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵

فارسی کاربردی

کلاس چهارم ریاضی دبیر ادبیاتی داشتیم، ار آن معلمها که اثر می‌گذارند بر جان تا آخر عمر. اولین بار بود که معلمی می‌گفت در طول سال سه شعر حفظ کنید (هر ثلث یکی) به انتخاب خودتان، نه از کتاب درسی. و باز اولین معلمی بود که به جای توصیف بهار و فایده گوسفند، سه گزارش یا نقد کتاب می‌خواست در درس انشا، یکی برای هر ثلث. عجیب است که درس معلمی که محبوب باشد چه طور نقش بر ضمیر می‌بندد. مثل این که همین دیروز بود، در یکی از ثلثها، نقدی نوشته بودم بر "زندگی، جنگ، و دیگر هیچ" از اوریانا فالاچی، که گزارشی بود از جنگ ویتنام. وقتی آن را در یک جلسه انشا خواندم و به آخر رسیدم، با نهایت احترام گفت کسی که نقد به این قشنگی می‌نویسد "ملزم" را درست به فتح زا می‌خواند، و نه به کسر آن. با چه ظرافت و لطفی این گفت، مبادا که ترک بردارد شیشه جان حساس پسرکی پانزده ساله

این خاطره مقدم کردم بر شیوه تدریس ادبیات فارسی در مدرسه، تا بگویم آنچه سالهاست در ذهن دارم. محصل از دبیرستان بیرون می‌رود، به دانشگاه راه می‌یابد (محصل ما نمونه است، فرض کنید)، پزشک می‌شود یا مهندس (به تبع فرض، جز این دو تخصص از او پذیرفتنی نیست)، و به حرفه وارد می‌شود. اولین بار که لازم می‌شود دو سطر نامه بنویسد، همانا اولین باری است که با فارسی کاربردی رو به رو می‌شود، تا آن را مثله کند! در دبیرستان و دانشگاه چیزی جز سعدی و اوحدی مراغه‌ای به خورد طفلک متخصص نمونه ما نداده‌اند. لذاست که احتراما دو سطر نامه‌اش را از می‌باشد و می‌گردد و می‌نماید پر می‌کند، اکثر فعلها را بی قرینه حذف می‌کند و به تلافی بعضی دیگر را دراز می‌کند. در انتها البته رونوشت یا کپی جهت استحضار هم نمک قضیه است، با یا بی دلیل

مرحوم دکتر خانلری در دستورش، در ملحقات، یادداشتی دارد با عنوان سرزمین یاجوج و ماجوج، خواندنی است، مثل خیلی دیگر از یادداشتهای الحاقی. اما همین دانشمند بذاته معلم، در مثالهای متن دستور، از شعرهای عهد عتیق استفاده می‌کند. محصل بی‌نوای ما، هنوز ترکیب ساده‌ترین حرفهای روزش را بلد نیست، باید شعری را تجزیه کند که هزار و یک صنعت بدیع هم در آن است، و طبعا تشخیص فاعل و مفعول هم فقط از استاد زبان فارسی در دانشکده ادبیات ساخته است، چه رسد به سایر قضایا. سایر دستورها هم چندان تفاوت ندارند، دکتر شریعت، پنج استاد، و همه دیگران

دستوری صادر شده گویا، که همگان به احکام فرهنگستان اقتدا کنند و به آن سیاق بگویند و بنویسند. شبهه قوی که حصاری کردن زبان به امر، پسندیده باشد. کو دلاوری که حوصله کند بخواند، بیاموزد، و درست عمل کند؟ در هر اداره و دستگاه و حتی نشریه (که به قاعده محل باسوادترین باسوادان است) چند نفر توان عمل کردن به دستورالعملهای فرهنگستان دارند؟ بنده آزموده‌ام در این شهر بخت خویش، و با تاسف رخت از این ورطه بیرون کشیده‌ام

برای آزمایش قاعده پذیری نویسندگان، نشریه‌ای را انتخاب کردم با تخصص موسیقی، تا چندان از مطالب آن بی‌اطلاع نباشم. دو مورد بسیار ساده را به یکی از نویسندگان نشریه با درجه فوق لیسانس و با عشق وافر و ذوق محسوس در نوشتن تذکر دادم. اول آن که در فارسی، موسیقی جاز سالها گفته شده و خوب جا افتاده، پس نگوییم موسیقی جز. ‌دوم "می" استمرار که اتفاقا از معدود موارد است که اساتید اتفاق نظر بر جدا نوشتنش دارند، و البته حکم فرهنگستان هم چنین است. پاسخ این بود که جاز را بی‌سوادان به غلط وارد فارسی کرده‌اند و کسی که درستش را می‌داند باید به اصلاح برخیزد. جدا نوشتن "می" پاسخی نداشت. بعد از آن چند نوشته این نویسنده را دنبال کردم، دیدم تذکری دوستانه به لجاج منجر شده، تا جایی که ژوئیه را هم جولای نوشتند و باس را بیس و فرو نگداشتند از هیچ تلاش در این وادی. گیرم جاز به غلط وارد فارسی شده، ژوئیه هم چنین حکمی دارد؟ اگر از تاریخچه ورود واژه‌های غربی اطلاع نداریم و اصرار داریم بر تلفظ انگلیسی به جای فرانسوی، چرا جنیوری نمی‌نویسیم به جای ژانویه؟ آیا ژانویه محصول بی‌سوادان نسلهای قبلی نیست ولی ژوئیه هست؟ گیتار باس را بیس بنویسیم به فرض. با تارباس چه ‌باید کرد؟ تازه این نویسنده‌ای است که (به گفته خود) برای درست نوشتن اسامی فرنگی از چند لغتنامه استفاده می‌کند، هم او، یاد نگرفته که برای درست نوشتن فارسی هم لازم است چند فرهنگ لغت و دستور زبان در کنار دست داشته‌باشد وقت نوشتن

فارسی تنها زبانی است که درست نوشتنش افتخارآور نیست ظاهرا. محصل دبیرستان در کانادا، برای درست نوشتن که از مشکل‌ترین درسهاست، کلاس خصوصی می‌رود یا معلم خصوصی می‌گیرد. حتی املای امریکایی یا انگلیسی واژه‌ها برای او عیب است، هر چند نه ذنب لایغفر. ولی نویسنده فارسی هیچ نیاز نمی‌بیند در کنار دهها فرهنگ لغت و دائرة‌المعارف فرنگی، یکی دو جلد فرهنگ و دستور فارسی هم کنار دست داشته‌باشد

باری، حکم غلیظ و شدید راه بر پویایی زبان می‌بندد. سلیقه و انتخاب عامه تنها معیار است، که واژه‌ای را بپذیرد یا پس زند. یارانه کم کم جواز ورود به محاوره همگان را دریافت داشته، ولی رایانه را هیچ مهندس و متخصص کامپیوتری به کار نبرد و نمی‌برد. تفاوت در کجاست؟ اقبال عمومی و بس. این اقبال چطور حاصل می‌شود؟ مطلبی دیگر است و مجالی دیگر می‌طلبد. ولی وقتی واژه‌ای وارد شد به سلامت، لجاج با آن، تنها وقت و انرژی هدر می‌دهد

مطلب مرتبط: جاز یا جز، جاز یا درامز

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: