چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۴

نقد جدی وبلاگ

خوشحالم که بالاخره نقدی جدی از نوشته هايم دريافت کردم. يک موسيقيدان حرفه ای با تحصيلات عالی موسيقی، در پاسخ به يکی از دوستان که در مورد مطالب وبلاگ نظر خواسته بود چند سطری قلم زده، که ترجمه فارسی آن تقديم علاقه مندان می شود. پس از دو سه سطر سلام و احوال پرسی معمول ای ميلی چنين نوشته
فاريا، به عنوان نويسنده، به کلاس ناسيوناليستهای مدل عتیق تعلق دارد. کلاسی که اکنون آن را مرد سالار، خودکامه، و حق به جانب می خوانم
دانش موسيقی فاريا سطحی است، ولی اين او را از اظهار نظرهای پرطمطراق باز نمی دارد. و با تمايلات راستی می نويسد. به اين معنی که بدون اين که ربطی به موضوع داشته باشد همواره تلاش دارد به خواننده يادآوری کند که کمونيستها چقدر وحشتناک بودند و هستند (استالين و چين مائويی)، و سلطنت دوستان (فرح) و دلالان قدرتمند فرهنگ غربی (استرن و برنستين) چه اندازه نيکوکارند. به عنوان نمونه
در شوقی که برای تعاليم [امين الله] حسين نزد مربيان آلمانی و فرانسوی نشان می دهد، و هيجانی که بروزمی دهد که او زاده سرزمينی است که روزگاری وصله امپراطوری ايران بوده، توجه ندارد که زبان موسيقايی حسين نه آلمانی است و نه واقعا ايرانی، بلکه زبان آهنگسازان رومانتيک متأخر روسی است که مورد حمايت آهنگسازان دوران شوروی آسيای ميانه هم بود. و اين زبان به طور قطع ايرانی نيست، بلکه لحن شرقی دارد... [با این زبان انگلیسی الکن اینجا را درست نمی فهمم، قریب به مضمون] و از لحن ایرانی دور است
در [فيلم] از مائو تا موتزارت، برخورد استرن با موسيقيدانان چينی ترحم آميز، با تبختر، و به طرزی تمام عيار نژاد پرستانه بود. و موسيقيدانان چين در رده موسيقی غربی بيشتر بعد از انقلاب فرهنگی تربيت شدند و هم اکنون بعضی از آنان از نوازندگان اعجاب آور جهان هستند. اين مستلزم تعليم و ايثار آنان به سهم خود بود تا آموزش ببينند و خود را در فرهنگ موسيقی بيگانه غرق کنند. هر چه بود، نتيجه بزرگواری استرن در آن سفر کوتاه نبود. و ناسازگاری اوليه آنان با استيل اين بود که می خواستند به اجرای موسيقی بيگانه با فرهنگ خود بپردازند
ارکستری که فرهاد مشکوة بنا نهاد، به طور کامل تشکيل می شد از موسيقيدانان پاپتی اروپای شرقی و نماينده موسيقی ايران نبود. آنچه هم اکنون داريم نماينده بسيار بهتری است از موسيقی ما: در زمينه موسيقی محلی کاملا خوب است، در حيطه موسيقی سنتی بد نيست، و در موسيقی غربی افتضاح
در هر حال، در ايران توجهم جلب شد به اين که يکی از موانع مهم فرهنگی بين مردم و سيستم حکومتی دموکراتيک مدرن، روابط مرد سالارانه حاکم بر فرهنگ روزمره شهروندان عادی است، از هر طبقه و قوم. لذا ناراحت می شوم که می بينم اين امر در نوشته هايی انعکاس می يابد که به عنوان سندهای ارزشی تلقی می شوند
در صورت تمایل می توانید متن اصلی را در تصویر بالا ببینننید

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۴

نوشته های قدیمی

همه نوشته های قدیمی سالهای اخیر را که در نشریه های ونکوور چاپ شده در بایگانی ماه آوریل گذاشتم. علاقه مندان می توانند مستقیم و بدون لینک به نشریه آنها را ببینند

جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۸۴

حروف ابجد

شاید خیلی از شما همیشه دوست داشته اید اطلاعاتی در مورد حروف ابجد داشته باشید. لذا در این یادداشت سعی می کنم خلاصه ای از این داستان بنویسم
الفبای ابجد مانند عربی 28 حرف دارد. در ادبیات فارسی، معادل سازی این حروف با اعداد به منظور رمز سازی استفاده فراوان داشته و دارد. به این معادل سازی حساب جمل بر وزن گسل گفته می شود. به خصوص در صنعت لغز در نظم فارسی، حساب جمل کاربرد فراوان دارد. ارتباط یک به یک اعداد را در حساب جمل با حروف در الفبای ابجد، در تصویر فوق برایتان نوشته ام. برای حفظ کردن آسان تر ترتیب حروف، ترکیبهای معروف ابجد هوز الی آخر ساخته شده اند
حالا که این حساب ساده را یاد گرفتید، می توانم بگویم چرا همیشه اعتقاد داشته ام نهایت بی سلیقگی است که بعضی (شاید برای لج کردن با عربی) برای دسته بندی مطالب در نوشته هاشان از الف ب پ ت ث ... استفاده می کنند و توجه ندارند که روش قدما در استفاده از الف ب ج د ه و ... ظرافتی در خود نهفته داشت و آن تطابق با عددهاست. اما اگر علاقه مند شدید بعد از این از این روش در نوشته هایتان استفاده کنید، یک نکته ظریف دیگر را هم اضافه کنم؛ اگر تقسیمهای مورد نظر از ده بیشتر است، بعد از "ی" ننویسید "ک"، بلکه از "یا" استفاده کنید که معادل 11 است (ی + الف = 10 + 1)، و بعد "یب" معادل 12 و "یج" معادل 13 الی آخر. شاید بارها این ترتیب را در شماره گذاری صفحه های پیش گفتار کتابهای متقدمان دیده اید و تعجب کرده اید که یا یب یج ید یه ... چه معنی دارد. حالا می دانید

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴

به یاد مهاب

هر وقت روزنامه های صبح را روی میز آشپزخانه شرکت می بینم، بی اختیار یاد شرکت مهاب می افتم. چرا؟ عرض می کنم
هر چه بیشتر از زمان اشتغالم در مهندسان مشاور این ور آبی می گذرد، به نتیجه های بهتری از مقایسه های نا خودآگاه با شرکتهای قدیم وطنیم می رسم. از هوش و استعداد نبوغ آمیز ادعایی ایرانی بگیر تا روشهای مدیریت و حتی مسائل جنبی. هر روز از ساعت 7 صبح دست کم چهار صبح نامه معتبر ونکوور روی میز آشپزخانه شرکت است، تا بچه ها در ساعتهای قهوه و ناهار بخوانند. اما، به خاطر می آورم اولی که به شرکت مهاب رفتم، حوالی 1376، هر کس می خواست، به روزنامه ای شرکت پول می داد تا برایش روزنامه بیاورد، و البته آن موقع فقط ایران و همشهری منتشر می شد و انتخاب دیگری در کار نبود. تا یک روز که هر چه به ظهر نزدیک شدیم از روزنامه خبری نبود که نبود. و روز های بعد هم
بعدها معلوم شد که مدیران ارشد به نگهبانی دستور داده اند که روزنامه به اشخاص فروخته نشود، چنان که چند روز بعد اعلانها به در و دیوار زده شد که روزنامه خواندن در شرکت ممنوع است. همان مدیران نالایق و بی سوادی که در همه شرکتهای دولتی و نیمه دولتی فراوانند. جالب آن است که در مملکت گل و بلبل همه کار به شیوه پلیسی - جنایی انجام می شود. هرگز به فکر (فکر؟) حضرات نمی رسد که در اعلان بگویند تقاضا می شود ازخواندن روزنامه در ساعت کار خودداری شود، یک باره چشمه را از بیخ و بن می خشکانند. می توانم مجسم کنم که آقایان در جلسه نشسته اند و در فکر چاره، که ناگهان یکی از نوابغ با لبخندی بر لب می فرماید که اورکا، یافتم، به روزنامه ای بگویید از فردا نیاید
این تداعی معانی هم عجب داستانی است، باز یادم به مأموران راهنمایی افتاد که پشت درخت قایم می شدند تا اگر از جای ممنوع رفتی برگهای جریمه شان را مصرف کنند! راهنمایی در کار نبود و نیست
تا گریبانم نگیرید در دو مورد، خود توضیح دهم. اول نگویید قرار نبود این یادداشتها سیاسی باشند؛ نیستند، اینها مسائل اجتماعی - فرهنگی هستند، بی تردید. دوم، دوستان به یادگار مانده از دوران مهاب ایراد نکنند که یکی از آنان که بی سواد و نا لایق می خوانی سالهاست فوت کرده و روا نیست از رفتگان گفتن. به باورم این هم خود از گرفتاریهای فرهنگی است، که سارقان هم در مجلس تذکار و ختم، عاشقان خاندان عصمت می شوند به روایت واعظان
از روشهای کاری و محیط کار در این کشور بیشتر خواهم نوشت

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

رامونا امیری

خوشحالم، باز هم یک دختر ایرانی نازنین از ونکوور دختر کانادا شد: رامونا امیری، فارغ التحصیل دانشگاه بریتیش کلمبیا (یو بی سی) در بیولوژی. اگر دختران ایرانی نبودند کانادایی های عزیز چه می کردند؟

جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۸۴

امین الله حسین

ايران زمين در طی تاريخ فرهنگ بشری، خاستگاه بسياری از بزرگان هنر و دانش جهان بوده است. يکی از اين بزرگان امين‌الله حسين است که در موسيقی علمی به جايگاه جهانی دست يافت، هر چند در همه دوره زندگی تنها هفت روز را در ايران سر کرد
امين‌الله آندره حسين به سال 1905 در سمرقند متولد شد، در خانواده‌ای بازرگان و متعين که از اميری به حسين تغيير نام داده بود و اصل ايرانی داشت. نخستين کسی که گوش امين الله را به موسيقی سپرد مادرش بود، که با صفحه‌های گرامافون از استادان آواز و تار ايرانی، فضای خانه را از آوای فرشتگان می‌آکند
به زودی خانواده به مسکو کوچ کرد تا امکان تحصيل منظم امين‌الله فراهم شود. همان جا بود که در سال 1917 انقلاب بلشويکی روی داد و پدر ناگزير او را برای ادامه تحصيل به آلمان فرستاد، تا پس از پايان دبيرستان علاقه پدر را به داشتن فرزندی طبيب تامين کند. اما سرنوشت که چون چرخی دائم در گردش است (آغازين مصراع ترانه کارمينا بورانا اثر کارل ارف) موسيقی‌دوست جوان را از آلمان به فرانسه رهنمون شد، تا نخستين ايرانی يا ايرانی‌الاصل شود که به کنسرواتوار پاريس قدم نهاد. در آلمان هم البته همزمان با طب، از محضر استادان کنسرواتوار اشتوتگارت، آرتور اشنابل در پيانو و کلات در آهنگسازی بهره برد. به نظر می‌رسد پدر کمکهای مالی را بعد از اين داستان قطع کرد، چرا که پس از آن امين‌الله هميشه با تهيدستی مواجه بود. می‌گفت بعد از نخستين اجرای جهانی سنفونی پرسپوليس که با اقبال بی‌نظير شنوندگان پاريسی رو‌به‌رو شد، وقتی با همسر فرانسوی به طرف منزل می‌رفت ، پشيزی برای صرف شام نداشت
در واقع تنها منبع درآمد حسين تصنيف موسيقی فيلم بود و اکثر آثارش در اين زمينه به فيلمهای به کارگردانی فرزندش روبر حسين مربوط می‌شود. بعدها در سالهای دهه 1970 از کمک‌های مالی بانو فرح ديبا (پهلوی) هم بهره‌مند شد تا مانند چايکوفسکی پس از دريافت کمک مالی از نادژدا فون مک، با فراغتی بيشتر به خلق آثارش بپردازد. خالی از لطف نيست به عنوان خاطره‌ای از يک شب فراموش نشدنی در کنار آهنگساز اضافه کنم از کارهای سفارشی نظير موسيقی فيلم بيزار بود و توصيه می‌کرد قبل از پرداختن به آهنگسازی به عنوان کاری مقدس، ابتدا آلودگی بدن بعد از کار روزانه زدوده شود، و سپس آلودگی ذهن از کارهای سفارشی برای امرار معاش
موسيقی حسين آکنده است از نغمه‌های ايرانی و عشق به ايران زمين در آن موج می‌زند. تار را در حد استادی می‌نواخت و در حاشيه جلد صفحه راپسودی ايرانی، نگارنده را به فراگيری اين ساز تشويق کرد. فارسی را به شيرينی صحبت می‌کرد و به خوبی می‌نوشت. بهترين آثار او که اکثرشان پروگراماتيک هستند، يا تم ايرانی دارند، يا داستان ايرانی، يا هر دو. دو سنفونی نفيس حسين، آريا و پرسپوليس، از کوچ آريايیها به سرزمين پارس و بعد شکوه و عظمت هخامنشيان حکايت دارد
اثر درخشان حسين مينياتورهای ايرانی و سوئيت شهرزاد که بعد با هم موسيقی باله شهرزاد را تشکيل دادند، در سال 1975 تصنيف شد. اين مينياتورها قطعات ارکستری کوتاهی هستند که تم آنها را اکثر ايرانيان موسيقی‌دوست می شناسند، شايد بی آن که نام اثر را بدانند يا مصنف آنها را بشناسند. برای اجرای همين باله بر صحنه تالار رودکی بود که حسين در پاييز 1977 برای اولين و آخرين بار به ايران سفر کرد
چهار قطعه بی‌نظير برای تار سلو با مايه ايرانی، از زيباترين کارهای حسين به شمار می‌آيند؛ راپسودیهای ايرانی نمره 1 و 2 که اولی در شور است و دومی در چهارگاه که با چهار مضرابی به راستی زيبا پايان می‌يابد؛ قطعه "تو را دوست دارم وطنم" و قطعه "عبادت زردشت". البته حسين تغييراتی در پرده‌های تار داده بود که سازش را منحصر به فرد ساخته‌بود و تا جايی که نگارنده اطلاع دارد بعد از او کسی آن را دنبال نکرد
تصنيفات امين‌الله حسين برای دیگر سازها غير از تار منحصر است به آثاری برای پيانو که ساز اصلی او محسوب می‌شد. قطعاتی کوتاه برای پيانو سلو بر اساس رباعیهای خيام و سه کنسرتو برای پيانو و ارکستر آثار او در اين زمينه هستند
اکثر آثار حسين بر روی صفحه‌های موسيقی از شرکتهای بزرگ صفحه پرکنی از قبيل فيليپس ضبط شده و موجود است. برگزيده‌ای بازاری از اين آثار بر روی دو کاست جمع‌آوری شده و در بازار تهران در دسترس علاقه‌مندان است. اين دو کاست هر چند نمی‌تواند نظر موسيقي‌دوستان جدی‌تر را جلب کند وپخش آنها در زمان حيات آهنگساز مورد اعتراض او بود، ولی برای آشنايی عموم ايرانيان با هنر و نام امين‌الله حسين بد نيست. نامی که پس از وفات او به سال 1983 و نيز بعد از گذر يک نسل دارد فراموش می شود. حتی موسيقيدانان برجسته فعلی ايران در کنسرتهای بی‌شمار خود اثری از او نمی‌گنجانند، دير نخواهد بود که جبر زمان گريبان آنان را نيز خواهد‌گرفت، اگر آن قدر خوش شانس باشند که يک نسل ستايشگر آثار آنان باشد، بر دوام
از نشریه دانستنیها، چاپ ونکوور، 24 تیر 1384

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۴

آیساک استرن

دولت چین در سال 1979 همزمان با گشودن درها به روی غرب، از ویولن نواز برجسته معاصر آیساک استرن دعوت کرد تا از آن کشور دیدن کند. نتیجه این سفر یک ماهه، فیلمی مستند بود با عنوان "از مائو تا موتزارت" که در سال 1981 اسکاراین رشته را ربود. در ویدیوی تهیه شده از این مستند، بونوسی (اگر کسی معادل فصیحی برای بونوس پیشنهاد کند ممنون می شوم) گنجانده شده که سفری مشابه را درست 20 سال بعد از تهیه آن مستند به تصویر کشیده است. برای عاشقان این زیبا نوازترین ویولنیست عصر ما، که به گمان من اجرای او از کنسرتو ویولن بتهوون همراه با فیلارمونیک نیویورک به رهبری لئونارد برنشتاین، مطلقا زیباترین اجرای این اثر است، تماشای این ویدیو چون مائده ای بهشتی است؛ اما مقایسه مستند اصلی با آن بونوس از بعضی جنبه ها جالب تر از اصل داستان است
در فیلم اصلی ، استرن و همراهانش لباس رسمی به بر دارند، ولی چینی ها، از مقامات دولتی تا هنرمندان، با همان کتهای یقه بسته گونی مانند دیده می شوند. در فیلم "بازگشت بعداز 20 سال" چینی ها همه کت و کراوات دارند، ولی استرن همه جا با یک پیراهن و پولوور ظاهر می شود! فراموش نکنیم که در مستند اصلی، به همه دیوارها تصاویری از مائو و استالین، بزرگ ترین جنایتکار بشری دیده می شود، هم او که گفته می شود جنایتهایش از میلیون گذشت
نکته جالب آن است که استرن در مصاحبه ای با مدیر هنرستان شانگهای می گوید: "هنرمندان شما در حد 9 تا 11 سال و شاید قدری بالاتر فوق العاده هستند، نمی دانم چه می شود که بعد از 18 سالگی پیش نمی روند، سهل است، به نظر سرخورده می آیند". و البته در آن سالها، این اظهار حتی برای مسافری چون استرن می توانست مخاطره آور باشد
اما جالب تر آن که در سفر 79 ، استرن با ارکستر سنفونیک پکن به رهبری یک چینی کنسرتوی نمره 3 موتزارت را اجرا می کند، و فیلم صحنه هایی بسیار دیدنی از تمرینهای این برنامه را نشان می دهد. در سفربیست سال بعد، همین رهبر را که معلول شده بر صندلی چرخدار به دیدن استرن می برند، که ملاقات آن دو و در آغوش کشیدنشان لحظه ای اشک به چشم بیننده می آورد. رهبر سالخورده به استرن می گوید که 20 سال پیش نمی توانست درست با او صحبت کند، چرا که آن زمان هر حرفی سیاسی تلقی می شد! طفلک نمی دانست که چیزی جز لباسها عوض نشده است

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

ارکستر سنفونیک تهران

شاید بتوان نخستین نشانه های تشکیل ارکستر سنفونیک تهران را در ارکستر بلدیه به سال 1313 یافت که به همت شهرداری تهران با چهل نوازنده به رهبری سروان مین باشیان آغاز به کار کرد. اما هسته اصلی ارکستر، بی تردید آن بود که در سال 1325 بعد از انتصاب پرویز محمود به ریاست هنرستان عالی موسیقی شکل گرفت
پس از عزیمت محمود و بعد روبیک گریگوریان به امریکا، ارکستر تا مدتی تعطیل شد، تا سال 1331 که مرتضی حنانه و بعد سرژخوتسیف رهبری آن را بر عهده گرفتند. چهار سال بعد نوبت حشمت سنجری بود که باتون رهبری ارکستر را به دست گیرد و با هنر و هم مدیریت خود، کنسرتهایی منظم در تالار فرهنگ برگذار کند. گفته می شود خاطره انگیز ترین کنسرت این دوره آن بود که دهم آذر 1335 ارکستر با تکنوازی تانیا آشوت کنسرتو پیانوی نمره 2 شوپن را اجرا کرد
اما آن که ارکستر سنفونیک تهران را با استخدام نوازندگان طراز اول اروپای شرقی به ارکستری در سطح جهانی ارتقا داد فرهاد مشکوة بود که پس از فتح مسابقات بین المللی رهبری و یک سال دستیاری لئونارد برنشتاین در فیلارمونیک نیویورک به عنوان جایزه ، به تهران بازگشت و رهبری دائمی و مدیری ارکستر را در اختیار گرفت. از آن زمان و به خصوص با افتتاح تالار رودکی بود که ارکستر با بهترین استانداردهای جهانی به فصل بندی برنامه ها اقدام کرد و در هر فصل هنری، که معمولا از اواخر شهریور شروع می شد و تا اواخر خرداد ادامه داشت، 19 تا 20 کنسرت برگذار می کرد. ابتدا هر دو هفته یک بار روزهای سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه، و از سال 54 فقط چهارشنبه شب و عصر پنج شنبه که برنامه ماتینه بود و نوجوانان بالای 12 ساله هم می توانستند در آن شرکت کنند. نیمی از این کنسرت ها را خود مشکوة رهبری می کرد و نیم دیگر را برجسته ترین رهبران جهان به عنوان مهمان. بد نیست همین جا از کنسرت مایستر این سالهای ارکستر، ژرژ ماردیروسیان هم یاد شود، که از یاران اصلی مشکوة بود در پیشبرد سطح کار ارکستر
نخستین کنسرت ارکستر سنفونیک تهران پس از 1357 برنامه ای بود که در سالن کوچک تالار رودکی اجرا شد و ارکستر که نوارنده های اصلی خود را از دست داده بود، با فقط یک ویولا، سنفونی نمره یک بتهوون را - می توانید تجسم کنید با چه کیفیت - اجرا کرد. بعد از آن رهبران و مدیران ارکستر و حتی هنرمندان ارزشمندی چون لوریس چکناوریان نتوانستند ارکستر را سامان دهند و از میراث بزرگانی چون فرهاد مشکوة تنها ارکستری مغشوش، با سازهای فرسوده و برنامه های بی نظم و هرازگاهی باقی مانده است

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۴

کریم امامی

عجیب است، باز هم باید از کوچ همیشگی یکی دیگر از بزرگان هنر و ادب فارسی بنویسم، عجیب تر، این یک هم متولد 1930
کریم امامی، نویسنده و مترجم نامدار، صبح امروز شنبه نهم ژوئیه در گذشت. امامی ابتدا در دانشگاه تهران به تحصیل زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت و سپس راهی ایالات متحد شد تا در دانشگاه مینه سوتا به تحصیل ادامه دهد. مجموعه مقاله های او در کتاب "از پست و بلند ترجمه" بسیار خواندنی است و ترجمه او از رمان معروف فیتز جرالد "گتسبی بزرگ" از بهترین ترجمه های سالهای اخیر است
کریم پس از 1357 با کمک همسرش گلی امامی یک انتشاراتی و کتاب فروشی کوچک با نام زمینه تاسیس کرد. از او دو دختر باقی مانده اند

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

لئونارد برنشتاین

لئونارد برنشتاین (برنستین) درسال 1918 در شهر لارنس ایالت ماساچوست متولد شد. از کودکی به فراگیری پیانو پرداخت. بعدها در هاروارد از درس والتر پیستون بهره مند شد. رهبر نامی زمان فریتز رینر در انستیتوی موسیقی فیلادلفیا اثرگذار ترین معلم در هدایت او به رهبری بود
نخستین شغل جدی برنشتاین دستیاری رهبر فیلارمونیک نیویورک به سال 1943 بود. روز 14 نوامبر بود که با بیماری برونو والتر در آخرین دقیقه های پیش از کنسرت، ناگزیر بدون تمرین به صحنه رفت و با تحسین بی سابقه منقدان رو به رو شد. سرانجام در سال 1958 به عنوان رؤیایی رهبر دائمی فیلارمونیک نیویورک ارتقا یافت. در همین دهه بود که در اروپا جادوگر دیگر سکوی رهبری، هربرت فون کارایان به رهبری دائمی و مدیری فیلارمونیک برلن دست یافت
برنشتاین به اصل یهودی خود افتخار می کرد و بارها به اسرائیل سفر کرد و بسیاری از کارهای ضبط شده او با فیلارمونیک این کشور است. صفحه های بی شماری که برای شرکت کلمبیا سی بی اس ضبط کرد، اکنون توسط همان شرکت که به سونی کلاسیکال تغییرنام یافته بر روی سی دی بازسازی می شوند. بعضی از این آثار به گمان نگارنده مطلقا بی نظیرند و حتی کارایان بزرگ را یارای برابری با او نیست؛ از جمله سنفونی ششم چایکوفسکی و به خصوص موومان چهارم ، هر چند که بعضی در درستی سرعت اجرای آن تردید دارند ، که بسیار کندتر از همه سایر اجراهاست
شرح زندگی این هنرمند ولو به اختصار کامل نمی شود مگر به کارهای او در آهنگسازی هم اشاره شود. از نخستین اثر کامل و جدی او سنفونی نمره یک به سال 1943 تا آخرین اثرش کنسرتو برای ارکستر دو سال قبل از درگذشتش، آثاری بی شمار در تقریبا همه فرمها تصنیف کرد، ولی اثری که حتی موسیقی دوستان آماتوری هم تمهایش را زمزمه می کنند، موسیقی فیلم داستان وست ساید به سال 1961 است
لئونارد برنشاین در سال 1990 وفات یافت. از او سه فرزند، جیمی و آلکساندر و نینا؛ و دو نوه، فرانسیسکا و ایوان باقی مانده اند

فریدون ناصری

فریدون ناصری، رهبر و مدیر هنری ارکستر سنفونیک تهران در گذشت
ناصری از چندی پیش در بیمارستان مداین تهران بستری بود، و سرانجام امروز، جمعه هشتم ژوئیه، در 75 سالگی وفات یافت
فریدون ناصری در سال 1930 متولد شد. موسیقی را در هنرستان آغاز کرد و محضر استادانی چون هوشنگ استوار، باغچه بان، و وزیری را درک کرد، و بعد به مدت شش سال در بلژیک ادامه تحصیل داد. در کنار رهبری ارکستر به تصنیف موسیقی فیلم پرداخت و در این زمینه موسیقی فیلمهای ستارخان (علی حاتمی)، ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، و کفشهای میرزا نوروز از آثار اوست
ناصری بعد ازبزرگانی چون فرهاد مشکوة و حشمت سنجری سکان فرماندهی ارکستر سنفونیک تهران را به دست گرفت، و هر چند نه از نظر هنری و نه در مدیریت ارکستر به آن بزرگان نمی رسید و نتوانست کشتی را پیش برد، ولی همین که در طوفانهای سهمگین از غرق شدن آن جلو گرفت و به هر حال کشتی را حفظ کرد قابل تحسین و تذکر است

سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۴

عشق و دیوونگی

دوست عزیزی یک نوشته کوتاه برای من فرستاد، فکر کردم بد نیست اینجا نقل کنم
یه روز عشق و دیوونگی و فضولی داشتن قایم موشک بازی می کردن. نوبت دیوونگی شد که چشم بذاره. خلاصه، همه رو پیدا کرد، اما هر چی گشت اثری از عشق نبود که نبود. فضولی که دیده بود عشق پشت یه گل سرخ قایم شده، به دیوونگی رسوند. دیوونگی هم نه گذاشت و نه برداشت، یه تیغ گنده پیدا کرد و فرو کرد تو بته گل سرخ. جیغ عشق که بلند شد همه رفتن سراغش، دیدن چشماش کور شده. دیوونگی خیلی ناراحت شد و تصمیم گرفت همیشه کنار عشق بمونه
همین شد که از اون روز هر وقت عشق سراغ کسی می ره، بدیها رو نمی بینه، و دیوونگی هم همیشه همراهشه
توضیح : حتما دوستان می دانند که این بنده چندان از ادب فارسی بی بهره نیست، ولی باز هم لازم دیدم توضیح دهم نوشتن قایم موشک به جای قایم باشک به اقتضای روایت است

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴

تصحیح

مثل این که باز هم گاف دادم. دوستی که سالها پیانیست اصلی تالار رودکی بوده و هم رهبر گروه کر، تذکر داد که ظرفیت تالار حدود 900 نفر است و نه آن "به زحمت 600 نفر" که من نوشتم
از این دوست خوبم، رامین جمالپور، ممنونم، و راست بگویم، افتخار می کنم که چنین دوستانی دارم. درضمن دعوت می کنم از وب سایت رامین دیدن کنید و از شنیدن نمونه های آثارش و هم دیدن تابلوهای زیبایش لذت ببرید. از رامین بیشتر خواهم نوشت

کنسرت لب آب

خوب، بعد از دو هفته مرخصی، هم به سبب گرفتاری در دفتر کار، و هم به دلیل نداشتن سوژه (!)، برگشتم
خبر خوب برای دوستان ساکن ونکوور، کنسرتهای لب آب با آمدن تابستان شروع شد و تا چهارم سپتامبر ادامه دارد. هر یکشنبه، ساعت 7 شب، در ورودی پارک امبل ساید، به شرط مساعد بودن هوا

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: