پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

منزل نو

دوستان و همراهان چهار ساله‌ام، جامه نو پوشانده‌ام بر این وبلاگ، ببینید لطفا

دنیای بهترم در نشانی جدید

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

شهرزاد

نیکلای ریمسکی کرساکف (1844-1908)، سوئیت سنفونیک شهرزاد، اپوس سی وپنج
قصه‌های شبهای عرب، افسانه‌های هزار و یک شب و شهرزاد قصه‌گو، تمام آن چیزی بود که کرساکف برای تصنیف سوئیتی زیبا لازم داشت
از کجا این قصه‌ها شروع شد و دهان به دهان نقل شد تا سالها و سالها بعد مکتوب شود، چندان روشن نیست. از پرشیا یا ایران زمین، هند، یا سرزمینهای عرب نشین؟ آن چه بدیهی است، وقتی این افسانه‌ها در سده هجدهم در اروپا انتشار یافت، از لحظه‌های اول تسخیر کرد اروپاییان را. اول بار آنتوان گالاند فرانسوی قصه را با نام ماجراهای سندباد بحری به شکل پاورقی منتشر کرد که چهارده سال طول کشید
محبوبی و قبول عام هزار و یک شب به سده نوزدهم هم تسری یافت، تا ریمسکی کرساکف آن را، یا قسمتی از آن را در قالب موسیقی ریخت، به زیبایی هر چه بیشتر. خودش گفته که چهار موومان قصه‌های مستقل هستند و بی‌ارتباط به هم. تنها یک ملودی زیبا برای ویولن سولو در هر چهار موومان شنیده می‌شود که آن هم بیانگر شهرزاد قصه گوست و این که حکایتی دیگر برای شهریار می‌آغازد
پارتیتور کار در تابستان 1888 نوشته شد، در ساحل دریاچه زیبای چریمن یتسکوی (می‌توانید اسم را رد کنید، به یقین خواندنش همان قدر سخت است که نوشتنش). نخستین اجرای جهانی فصل بعد در سن پترزبورگ روی داد. کرساکف در یادداشتی قصه سوئیت را چنین خلاصه کرد که سلطانی شهریار نام بعد از بی‌وفایی دیدن از محبوبه، همه زنان را خطاکار دانست و تصمیم گرفت همه همسرانش را از دم تیغ بگذراند. نوبت به شهرزاد که رسید قصه‌ای حکایت کرد برای سلطان، به رسم راویان افسانه آن را در جایی حساس ناتمام گذاشت و ادامه را مؤکول به شبی دیگر کرد. چنین بود که حکایت به شب هزار و یکم کشید، و سرانجام سلطان از قتل شهرزاد صرف‌نظر کرد
موومان یک، دریا و کشتی سندباد، لارگو(1) مائستوزو، لنتو، آلگرو نون تروپو
موومان یک با تم اصلی که در سراسر کار شنیده خواهد شد باز می‌شود، با صداهایی صاعقه گونه
این ورودی قوی لحظه‌هایی بعد با نوای آرام بادیهای چوبی پاسخ داده می‌شود تا به نوای افسونگر شهرزاد فرود آید، نغمه‌ای از ویولن سولو
بعد از ورودی سلطان و آوای شهرزاد، موومان به تم سوم می‌رسد که تا پایان، موجهای دریا و تکانهای کشتی سندباد را تجسم می‌دهد
موومان دو، قصه شاهزاده قلندر، لنتو
صدای شهرزاد قصه گو، این بار قدری استهزاآمیز، قصه شاهزاده قلندر را آغاز می‌کند. در هزار و یک شب چندین داستان از این شاهزاده هست، معلوم نیست کرساکف کدام را در ذهن داشته وقت تصنیف. آنچه هست، شاهزاده‌ای در این روایتها بوده که خود را از پیروان قلندران می‌دانسته. این ملودی شرقی با نوای فاگوت وارد می‌شود، و چندین بار تکرار می‌شود با ارکستر و بعد سولوی ابوا با همراهی هارپ، تا نوبت به ویولنها می‌رسد به همراهی بادیهای چوبی، و بعد هورن سولو کار را ادامه می‌دهد. ارتعاش ترمولوی ویولنها شنیده می‌شود، و ناگهان تمی به ظاهر جدید از ترومبون شنیده می‌شود
این ملودی که جدید به گوش می‌آید، همان تم شهرزاد است، این بار قدری مخمور. روند قصه با این تم فانفار گونه عوض می‌شود و ترومپتی با خفه کن آن را ادامه می‌دهد، و تا آخر موومان بین سایر بخشهای چوبی و برنجی و زهی پخش می‌شود
موومان سه، شاهزاده خانم و شاهزاده جوان، آندانتینو کوازی آلگرتو
نغمه مواج ورودی ویولنها نوید موومانی رومانتیک و زیبا می‌دهد. فلوتها و کلارینت این نوا را ادامه می‌دهند تا ضربه‌های طبل کوچک آهنگ را قطع می‌کند
ویولنها وارد قصه می‌شوند و دایره زنگی و مثلث همراهی می‌کنند. به زودی هارپ هم اضافه می‌شود و بعد بار دیگر نبوغ شگفت‌انگیز کرساکف در ارکستراسیون خودنمایی می‌کند. لحظه‌ای کوتاه آوای شهرزاد به گوش می‌رسد، ولی در صدای ارکستر حل می‌شود
موومان چهار، جشنهای بغداد، آلگرو مولتو
درامد فیناله با سؤال و جواب عصبی و متناوب سلطان و شهرزاد شروع می‌شود، که کابوسی پریشان به ذهن متبادر می‌کند
جشن با آهنگ رقص فلوت سولو آغاز می‌شود. به تدریج، با پیوستن سایر سازها جشن تهییج می‌یابد. ناگهان احساس می‌شود جشن به صحنه کشتی سندباد منتقل شده. چوبیها به ناله در می‌آیند و کشتی با صخره تصادم می‌کند. باز نغمه شهرزاد به گوش می‌رسد و در آکوردهای ارکستر محو می‌شود، چون رؤیایی شیرین
سازبندی این سوئیت زیبا چندان گسترده نیست، ولی با تمام سادگی هنر بی‌نظیر کرساکف را در ارکستراسیون به رخ می‌کشد. گروه استاندارد زهی، پیکولو، دو فلوت، دو ابوا، یک کرآنگله، دو کلارینت، دو فاگوت، چهار هورن، دو ترومپت، سه ترومبون، توبا، طبل بزرگ، طبل کوچک، دایره زنگی، سنج، مثلث، تام تام، و هارپ سازهای این اثر هستند
در پست شاهزاده خانم و شاهزاده جوان که سه سال پیش انتشار دادم، می‌توانید موومان سوم را با اجرای کم نظیر ارکستر فیلادلفیا به رهبری یوجین اورماندی بشنوید. همان جا نت همین موومان که برای ویولن سولو تنظیم کرده بودم سی و چند سال پیش، قابل برداشت است
ترجمه و تلخیص از راهنمای فیلارمونیک نیویورک به آثار سنفونیک
توضیح (1) برای آشنایی با این اصطلاحات، پست سرعتهای موسیقی را ببینید

پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸

پروفسور سایرس فروغ

دو سه سال پیش در مطلبی در مورد سایرس یا علی فروغ نوشته بودم که چقدر این هنرمند را دوست دارم و چطور سی وچند سال است بت هنری من است. افسوس دیشب این بت شکست

هفته‌ای پیش بود، دوستی در فیس بوک ویدیویی پست کرد از کنسرتوی هیندمیت با تکنوازی فروغ و با همراهی ارکستر سنفونیک تهران که در ژانویه 1978 (دی 1356) در تالار رودکی ضبط شده... با عشقی که به فروغ داشتم و علاقه‌ای که به ارکستر سنفونیک تهران و فرهاد مشکوة دارم (و خوانندگان این وبلاگ به یاد دارند چه جدلها داشته‌ام بر سر این عشق و علاقه) اول با حسی نوستالژیک خوشحال شدم، خوشحال وافی نیست به مقصود، حال عجیبی پیدا کردم. بعد یادم افتاد که من در آن کنسرت بودم، نه آن، همه کنسرتهای دو هفته یک بار ارکستر سنفونیک تهران، بی استثنا. یادم آمد که میکروفونی بالای سر نوازندگان نبود، به ظاهر امکان ضبطی با این کیفیت خوب فراهم نبود آن زمان. شک کردم مبادا کسی با قصدی خاص این ویدیو را در یوتیوب گذاشته، بی اذن و اطلاع فروغ. از دوست جوانی که آن را در فیس بوک گذاشته بود پرسیدم، بی اطلاع بود، او هم از من خواست اگر خبری گرفتم به او بگویم

با سابقه تماس با فروغ و متنی که در مورد اویستراخ برایم نوشته بود، متنی با ای-میل برای پروفسور فرستادم با این مضمون

سایرس گرامی

تازگی دیده‌ام ویدیویی از شما (یا ادعا شده از شما) در فیس بوک و یوتیوب پخش شده که در آن کنسرتوی هیندمیت را در سال 1356 با ارکستر سنفونیک تهران اجرا کرده‌اید، به رهبری هنرمند مهمان، زدنک کوشلر

من در آن کنسرت حضور داشتم و به روشنی به یاد دارم میکروفونی بالای صحنه و نوازندگان نبود، و تا جایی که من می‌دانم آن زمان کنسرتها را ضبط نمی‌کردند

لذاست که خواستم تایید کنید که در این کلیپ واقعا شما (و ارکستر سنفونیک تهران) نواخته‌اید

سپاسگزار خواهم بود از پاسخ شما، چرا که دوستان زیادی در فیس بوک این را از من پرسیده‌اند

با تشکر
فاریا

پاسخ شتاب زده‌ای که ساعتی بعد دریافت کردم و هنوز از حیرت آن بیرون نشده‌ام این بود

آقای پیربازاری

شما محق هستید که سوال کنید، ولی حق ندارید توهین کنید. با بیان عبارت "ادعا شده از شما" و این که "کنسرت ضبط نشد" دارید من را به شیادی متهم می‌کنید

باید بگویم اتهامات شما نادانی و گستاخی و بی‌احترامی شما را نشان می‌دهد. با تاسف باید بگویم این رفتار کاملا تیپ ایرانی و خاورمیانه‌ای است

درست می‌گویید که میکروفونی مقابل من یا ارکستر نبود، با این حال بسیاری از کنسرتها، اگر نگوییم همه آنها، ضبط می‌شد. برنامه من بی اجازه من ضبط شد، چنان که تصور می‌کنم همه کنسرتها بی اطلاع نوازندگان ضبط می‌شد. بعد از دومین برنامه در جریان ضبط آن قرار گرفتم و بلافاصله اظهار داشتم "ولی میکروفونی جلوی من نبود." پاسخ دادند "نگران نباش. ما کارمان را بلدیم، سازت شنیده می‌شد." در نهایت پدرم نوارها را مطالبه کرد و تالار رودکی هر دو برنامه را در اختیارم گذاشت که هنوز دارم و یکی از شاگردانم در دانشگاه در یوتیوب پستش کرد

دو میکروفون در دو طرف صحنه بالای دیوارها یا روده‌ها (تصور می‌کنم ستونها مقصود استاد بوده) به طور دائم نصب شده بود. این دو به طرف سن و سالن خم شده بودند تا هم صدای اجرا را دریافت کنند و هم صداهای سالن را. این روشی است که اجراها ضبط می‌شدند. اگر شما آنجا بودید باید اجرا را تشخیص می‌دادید، چنان که بسیاری افراد تشخیص داده‌اند و در تماس با من گفته‌اند که آنجا بوده‌اند و برنامه را خوب به خاطر دارند. بر خلاف شما و دوستان منفی باف شما، این افراد مشتمل بر چند تن از نوازندگان ارکستر، با من تماس گرفته‌اند و برای پست کردن ویدیو و تجدید خاطراتشان تشکر کرده‌اند

من قویا توصیه می‌کنم که شما و دوستانتان به جای این نظرهای مخرب و ناهوشمندانه، و سوالهای منفی بافانه، با غرور تعریف کنید از همه موسیقی‌دانانی که آن شب در اجرا دخیل بودند، بیشترشان ایرانی، و امکاناتی که آن زمان وجود داشت و دیگر نیست

سایرس فروغ
رئیس بخش زهی و پروفسور ویولن
دانشگاه کارنگی ملون
پروفسور مهمان پاییز 2009 مدرسه موسیقی ایستمن

تصور می‌کنم اصل قضیه را که سوء‌تفاهم از کجا ناشی شده خواننده خود دریافته: در کنار ویدیوی پست شده در یوتیوب هیچ معلوم نیست که آن را شاگرد پروفسور به خواست ایشان گذاشته، پس نمی‌تواند جعلی باشد. طبیعی است که من هم از علوم غیبی بهره‌ای ندارم. تشخیص نوازنده از صدای ساز هم در حد گوش آماتور بنده نیست، سهل است، فقط گوشی نابغه، از قبیل گوش موتزارت می‌تواند تشخیص دهد که ویولن را هایفتز زده یا اویستراخ مثلا. همین قدر هم فقط در مورد نوازنده‌های صاحب سبک مقدور است، نه هر نوازنده‌ای. باری، از اصل داستان می‌گذرم با نیت سوء‌تفاهم، هر چند اعتقاد دارم چندان هوشمندی نمی‌خواست فهمیدن نگرانی و حسن نیت من از لابه‌لای سطرهای ای-میل

اما برسم به آنجا که بتی را شکسته دیدم با افسوس و اندوه. نمی‌دانم مشکل چه بوده دیشب که انسانی به ظاهر متین چنین بی‌ادبانه و با اطاله پاسخ دو کلمه سوال را داده است. کافی بود گفته شود که بله، اجرا از من است و با آن دو میکروفون کذا ضبط شده، که خود استاد هم از آن بی خبر بوده. جناب استاد که بارها بر صحنه تالار رودکی درخشیده آن دو میکروفون را تا آخرین کنسرت سنه 56 ندیده و از مسؤولان ضبط تالار پرسیده چطور ضبط کرده‌اند، ولی من باید آنها را می‌دیدم، شگفتا

گیرم که من بدکار بوده‌ام در ارسال این ای-میل، گستاخ بوده‌ام، نادان بوده‌ام و منفی باف، این که پروفسور همه بدرفتاری من را به دوستانم تسری می‌دهند چه نام دارد؟ کاش به دوستانم ختم می‌شد این تسری هوشمندانه و حتی نبوغ آمیز. ظاهرا حد یقف ندارد پرده دری استاد، که رفتارم را تیپیکال ایرانی دانسته‌اند! خود پروفسور کجای این طیف قرار می‌گیرند؟ ایرانی نیستند ایشان؟ این سان بی‌ادبانه خطاب کردن دیگران تیپیکال کجاست؟ کاش می‌دانستم. شاید علت همین است که با رفتن به فرنگ اسمها عوض می‌شود، و علی می‌شود سایرس مثلا، تا تبری جسته شود از بدرفتاری تیپ ایرانی

در انتهای مطلب حکم می‌فرمایند که نوازندگان ایرانی آن اجرا در آن شب تحسین و تعریف شوند. پی بردن به اغتشاش ذهنی پروفسور نبوغی چندان نمی‌خواهد. دو دقیقه قبل ایرانی را گستاخ و نادان خوانده‌‌اند استاد، چطور باید نادانان را تحسین کرد

خیلی سعی کرده‌ام از دیشب که بتم را حفظ کنم و ببخشایم بر استاد این سوء‌تعبیر را. نمی‌شود. مگر این که یکی، فقط یکی از خوانندگانم تایید کند که واقعا از ای-میلم اتهام به شیادی استنباط می‌شود و حق با حضرت استاد است. این متن را برای پروفسور هم می‌فرستم، اگر هنوز بتوانند فارسی بخوانند

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۸

انوشیروان روحانی

آهنگهایی هستند که در تاریخ هنر ملتها امضای ملی می‌شوند، به تعبیر فرنگیان. سرود مارسیز چنین بود، وقتی که روژه دو لیسل در بیست وپنجم آوریل 1792 تصنیفش کرد تا انقلابیون فرانسه به جای تصنیفهای کم مایه قبلی بخوانند در رژه‌ها. بعد هم شد سرود ملی فرانسه. قیاس مع‌الفارق نیست اگر ترانه‌ای مثل مبارک‌باد در این ردیف ذکر شود. تا خواندش حسین همدانیان در چهارگاه، بی فاصله شد سرود ملی جشنهای عروسی، باز هم به تعبیری. جشنهای تولد ایرانیان اما بی سرود بود سالهای سال، بماند از فرنگ برگشته‌هایی که آن ترانه فرنگی را می‌خواندند (و می‌خوانند) در مراسم تولد فرزندان یا بستگان

کاری می‌خواست کارستان و مردی می‌خواست مردانه تا آهنگی خاص برای این منظور تصنیف شود، پسند عامه شود، و فراگیر شود. انوشیروان روحانی آن مرد بود. در سال چهل و هفت آهنگی ساخت برای تولد صنعتی پیکان. تا پخش شد فراگیر شد، سرود ملی جشنهای تولد شد. سهلی بود ممتنع، چهار میزان آهنگ و چهار سطر شعر، این هنر است و آن هنرمند

انوشیروان روحانی، مرد خوش‌روی همیشه خندان موسیقی ایران در سال 1318 در رشت متولد شد. پدرش رضا روحانی مهندس کشاورزی بود. دستی هم در ویولن زدن داشت و سرودن شعر. از لحظه تولد انوش، لالایی را در کنار گهواره‌اش می‌نواخت. از شیرخواری گوشش را با نوای موسیقی آشنا کرد. فقط انوش نبود، همه فرزندانش. اردشیر، شرداد، و شهریار هم بودند. اردشیر معلم پیانو شد در ونکوور کانادا. شرداد آهنگساز شد و رهبر ارکستر، بعد از کنسرتی با یانی شهرتش افزون شد. شهریار به مدرسه موسیقی وین رفت و بعد از فراغت از تحصیل موسیقی‌دانی بنام شد

باری، دو سالی گذشت، خانواده به تهران کوچ کرد. سه سالش بود انوش، برایش یک ارگ بادی بازیچه خریدند، شد همه عشق و زندگیش. توجه پدر بیشتر به او جلب شد. با راهنماییهای پدر به آنجا رسید که در شش سالگی در جامعه باربد به اجرای برنامه پرداخت و مورد تشویق استادان جامعه قرار گرفت. در هفت سالگی وارد هنرستان شد و تحت تعلیم جواد معروفی قرار گرفت. به واسطه عباس شاپوری که دوست پدرش بود به رادیو راه یافت. در اولین برنامه، نه که قد و قامتی ریزه داشت، صبحی، که قصه‌گوی شهیر کودکان بود، بغلش کرد و روی صندلی گذاشت تا به میکروفون نزدیک شود. دیری نگذست که انوشیروان، از یازده سالگی، عضو روزمزد رادیو تهران شد.

در هجده سالگی به کنسرواتوار پاریس رفت و بعر از فراغت از تحصیل به تهران بازگشت. با وجود تخصص در موسیقی کلاسیک غربی و آشنایی با موسیقی سنتی ایرانی، به موسیقی پاپ گرایش پیدا کرد و اولین آهنگی که ساخت "اسرار ساز" بود که پوران خواند

بیست وپنج ساله بود که عضو شورای موسیقی رادیو ایران شد و تا سالها در این سمت باقی ماند. با برنامه گلها همکاری داشت و رهبری ارکستر هشتم این برنامه هم بر عهده او بود. هم‌زمان، به آهنگسازی سینما هم پرداخت و آثاری ارزنده در این رشته تصنیف کرد

اولین بار در سال 1346 ارگ را وارد ایران کرد و به تدریس نواختن آن پرداخت. در اکثر آهنگهایی که در این دوران تصنیف کرد از ارگ استفاده کرد، به خصوص آن ارگ دو طبقه معروفش که زبان‌زد شد. مشهورترین آثار این دوران که در موسیقی ایران جاودان شد سلطان قلبها بود و البته گل سنگ. تا سرانجام با آهنگ "تولدت مبارک" محبوب عام شد، بعد از آن که سالها مورد احترام خاص بود

انوشیروان روحانی در همه کشورهای جهان کنسرتهایی برگذار کرده و خدماتش به موسیقی ایران قابل تحسین است. علاوه بر موسیقی در ورزش هم دستی دارد، سهل است، در قایق‌رانی و اسکی روی آب تخصصی دارد. خلبانی ورزیده هم هست. انوشیروان روحانی در سال 1340 با گیتی دریابیگی ازدواج کرد. دو دخترش پیانو نوازند و پسرش رضا کم ندارد از پدر هنرمندش

از آخرین آثار انوشیروان روحانی آهنگی است که گروه راک اسکورپینز با نام "شاید من، شاید تو" اجرا کرد و شرکتی فرانسوی آن را ضبط و پخش کرد. این آهنگ مدتی طولانی در ردیف نهم پرفروشهای دنیا بود. شاید تنها آهنگی باشد از هنرمندی ایرانی که در جدول بالاترین بیست ترانه وارد شد

ویدیویی کوتاه ببینید که در آن انوشیروان روحانی به اختصار از خود می‌گوید

نقل با تلخیص از مردان موسیقی سنتی و نوین ایران، نوشته حبیب الله نصیری‌فر، با نگاهی به ویکی فارسی

چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸

هان مصاحبه می‌کند

اعجوبه ویولن نوازی معاصر، هیلاری هان، به وبلاگ موسیقی سکانس (در اصل سیکوئنزا، معادل ایتالیایی سکانس) پیوسته تا به تهیه یک سری مصاحبه بپردازد با آهنگسازان. قرار است این سری روی کانال اختصاصی هان در سایت یوتیوب منتشر شود

هان اظهار می‌دارد گفت وگویی که با جنیفر هیگدان کرد الهام‌بخش این سری شد، وقتی احساس کرد از این مصاحبه بسیار آموخته است. می‌گوید در مصاحبه جدی مطالبی گفته می‌شود که شاید در صحبتهای دوستانه روزمره هرگز بیان نشود. گفت وگوی مذکور در هفته اول نخستین اجرای جهانی اثری انجام یافت که جنیفر هیگدان برای هیلاری تصنیف کرد و به او تقدیم کرد

بنا بر این است که روز اول هر ماه مصاحبه‌ای جدید در کانال هان بر یوتیوب انتشار یابد

نقل از مجله موسیقی استرینگز، شماره اکتبر 2009 قسمت اخبار

پنجشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۸

نانا موسکوری

نانا موسکوری روز سیزدهم اکتبر 1934 در کرت یونان متولد شد. فروش سیصد میلیون صفحه و نوار و سی.دی از 1500 ترانه به هشت زبان در سراسر دنیا، و پنج دهه درخشش بر همه صحنه‌های جهانی هنر، رکوردهایی دست نیافتنی برای نانا همراه داشته است

خانواده موسکوری، آن گاه که نانا تولد یافت، در چانیا، دومین شهر بزرگ جزیره کرت(1) سکونت داشت. پدرش کنستانتین در یک سینمای محلی متصدی پروژکتور بود و مادرش آلیس در همان سینما کنترلچی بود. سه ساله که شد، پدر خانواده را به آتن کوچاند و آنجا به سختی کار کرد تا بتواند نانا و خواهر بزرگش جنی را راهی کنسرواتوار آتن کند. نانا از شش سالگی نبوغی نشان داد در موسیقی، به خصوص نقیصه‌ای مادرزادی، داشتن تنها یک تار صوتی، صدایی استثنایی به او هبه کرده بود که تا کنون همراهش است، هم در صحبت کردن و هم در خوانندگی

کودکی نانا موسکوری هم‌زمان شد با اشغال یونان بر دست آلمانیان نازی و پیوستن پدرش به نهضت مقاومت ضد نازی. با همه سختیهای این دوران و به رغم تک تار صوتی که نقصش تلقی می‌شد، به تحصیل جدی آواز پرداخت. به رادیو زیاد گوش می‌داد و در عالم کودکی عاشق صدای فرانک سیناترا، الا فیتزجرالد، و بیلی هالیدی بود

سرانجام در سال 1950 در کنسرواتوار پذیرفته شد و در موسیقی کلاسیک، رشته تخصصی آواز را انتخاب کرد. بعد از هشت سال تحصیل در کنسرواتوار، به تشویق دوستانش به موسیقی جاز رو آورد و با آنان یک باند و حتی یک برنامه رادیویی ترتیب داد. وقتی استاد آوازش در کنسرواتوار خبردار شد از داستان، با تعصبی که به موسیقی کلاسیک داشت، به حدی که موسیقی جاز را کاملا بی‌ارزش می‌دانست، خشمگین شد تا جایی که نانا را از شرکت در امتحانهای نهایی هم محروم کرد. ناگزیر، نانا کنسرواتوار را ترک کرد و به آواز خوانی در کلوب زاکی در همان آتن رو آورد

کار نانا موسکوری در کلوبهای شبانه آتن بالا گرفت و شهرتی به هم زد، تا سال 1957 که اولین بار ترانه "شیدایی" را به دو زبان یونانی و انگلیسی برای شرکت اودئون-امی ضبط کرد. بختش اما آنجا بر در زد که در 1958 با آهنگساز نامی یونان، هاجیداکیس ملاقات کرد. هاجیداکیس که از اولین لحظه به صدای استثنایی نانا پی برد، به او پیشنهاد همکاری داد. سال بعد نخستین ترانه ساخت هاجیداکیس را در افتتاحیه فستیوال آواز یونان اجرا کرد، که جایزه اول را برایش به ارمغان آورد. دیگر قدم گذاشته بود به جاده‌های شهرت و محبوبیت

نانا موسکوری در سال 1960 باز در همان جشنواره آواز یونان، دو ترانه دیگر از هاجیداکیس اجرا کرد، هر دو به فینال رسیدند و به اشتراک اول شدند! سال بعد، ترانه متن یک فیلم مستند آلمانی را اجرا کرد که در مورد یونان بود. این ترانه که بر اساس تمی از هاجیداکیس تصنیف شده بود، هنوز هم به نام "رزهای سفید آتن" از بهترین آثار نانا به شمار است

در 1962 نانا ملاقاتی داشت با کوئینسی جونز، به تشویق او به نیویورک سفر کرد و آلبوم "دختری از یونان می‌خواند" را به سبک جاز امریکایی منتشر کرد. این آلبوم و "کتاب رنگامیزی من" که کوتاه مدتی بعد در انگلستان انتشار داد هر دو پر فروش‌ترین شدند

اما سال 1963 هجرت دائمی نانا را به همراه داشت از یونان به پاریس. آنجا توجه آهنگساز نامدار فرانسوی، میشل لوگران را جلب کرد و با اجرای دو ترانه از او در سالهای 1964 و 65 به موفقیتهای تازه‌ای دست یافت. در 1965 آلبوم انگلیسی زبان "نانا می‌خواند" را در ایالات متحد تهیه کرد. موزیسین امریکایی، هری بلافونته این آلبوم را شنید و بسیار پسندید. پس نانا را به توری همراه با خود دعوت کرد. در این تور بود که بلافونته از نانا خواهش کرد عینک معروف با قاب سیاه را، که امضای هنری نانا شده بود، کنار بگذارد. نانا نه چندان دل بسته بود به آن عینک که بتواند کنارش نهد، چنان از این پیشنهاد پریشان شد که در روز دوم تور می‌خواست بلافونته را ترک کند. باری، بلافونته ناچار از این پیشنهاد گذشت و تور به خیر و خوشی ادامه یافت! سال بعد آلبومی فرانسوی زبان او را بر قله‌های هنر فرانسه نشاند. "آدیو آنجلینا" ، معروف‌ترین اثر نانا، از جمله ترانه‌های این آلبوم است

در سال 1968 توجه نانا موسکوری به بازار هنری انگلستان جلب شد و به تهیه و اجرای یک شوی تلویزیونی برای بی.بی.سی پرداخت(2) که یک فصل بر دوام بود. سال بعد ترانه محبوب "دوباره و دوباره" را اجرا کرد که باز دنیا را فتح کرد. پس از آن تورهایی برگذاشت در استرالیا و زلاند نو و ژاپن

موفقیتهای پی درپی نانا موسکوری ادامه یافت. در سال 1984 سرانجام نانا به موطنش بازگشت، نه برای اقامت، برای اجرای کنسرتهایی در یونان. یک سال بعد ترانه متن سری تلویزیونی "دختر میسترال" را برای شبکه بی.بی.سی اجرا و ضبط کرد و آن را "تنها عشق" نام نهاد. دیگر بار این ترانه در سراسر جهان پخش شد و بعد به زبانهای دیگر هم اجرا شد. در سال 1987 باز هم به برگذاری تورهایی دیگر در کره جنوبی، تایوان، سنگاپور، هنگ کنگ، مالزی، و تایلند اقدام کرد

در سال 1991 آلبوم "تنها عشق" که این بار گلچینی بود از بهترین ترانه‌های انگلیسی خوانده‌اش، پرفروش‌ترین آلبوم شد در ایالات متحد. بعد از آن آلبومهای بی‌شمار دیگر از نانا انتشار یافتند، بی‌وقفه. در این سالها ترانه‌های زیادی با همراهی هنرمندان سرشناس دیگر اجرا کرد، از جمله با دمیس و خولیو. در سال 1997 در کنسرتی بزرگ برای صلح جهانی شرکت کرد در کلیسای سن جان در نیویورک. این کنسرت به صورت یک آلبوم هم منتشر شد و بعد در شبکه تلویزیونی پی.بی.اس پخش شد

در سال 2004 یک شرکت ضبط فرانسوی مجموعه‌ای از 34 سی.دی در یک جعبه تهیه و منتشر کرد که بیشتر از 600 ترانه فرانسوی نانا را در بر می‌گرفت. در سال 2006 رسما اعلان کرد که قصد دارد در ظرف دو سال بازنشسته شود. به همین منظور یک سری کنسرتهای خداحافظی در اروپا، استرالیا، آسیا، امریکای جنوبی، ایالات متحد، و کانادا برگذار کرد

از زندگی خصوصی نانا موسکوری می‌توان به اختصار گفت، در سال 1961 با جرج پتسیلاس ازدواج کرد و از او دو فرزند دارد، نیکولاس و هلن. در سال 1975 این دو جدا شدند. نانا دیگر ازدواج نکرد تا سال 2003 که آندره چاپل را به همسری برگزید. بعد از اعلام بازنشستگی در کنسرتی در آتن در بیست وچهارم ژوئیه 2008، نانا موسکوری و همسرش در سوئیس اقامت گزیده‌اند

نانا موسکوری در دوره‌ای کوتاه از زندگی به سیاست هم پرداخت، بعد از آن که به جانشینی اودری هیپورن به عنوان سفیر صلح یونیسف انتخاب شد و ناخواسته به بوسنی کشیده شد، در آنجا عمیقا تحت تاثیر عواقب ناگوار جنگ به خصوص بر کودکان بوسنیایی قرار گرفت. کنسرتهایی خیریه در سوئد و بلژیک حاصل این تاثر بود، همه به نفع کودکان جنگ زده بوسنی. دیری نگذشت که در سال 1994 به عضویت پارلمان اروپا درآمد، ولی خیلی زود، در سال 1999 در اعتراض به جنگهای سراسر جهان از پارلمان کناره گرفت و سیاست را یکسره کنار نهاد

ویدیویی ببینید از ترانه زیبای نانا، مون آمور، که بر اساس تم اصلی موومان دوم گیتار کنسرتویی تصنیف شد به نام کنسرتو آرانخوئز اثر خواکین رودریگو. معلوم نیست این ملودی زیبای رودریگو نانا را محبوب‌تر کرد یا آواز دلنشین نانا کنسرتو آرانخوئز را به شهرت رساند

توضیح (1) این اسم باید به کسر کاف و را خوانده شود، تقریبا بر وزن سجل
توضیح (2) این شو هم‌زمان از تلویزیون ملی ایران هم پخش می‌شد

دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۸

استاد شجریان

دیروز برنامه دو روز اول صدای امریکا حلاوتی دیگر داشت، با حضور هنرمند محبوبم، استاد شجریان. راست بگویم، با همه صرفه‌جویی در به کار بردن عنوان استاد، محمدرضا شجریان از معدود هنرمندانی است که بی کمترین تردید استادش می‌دانم و می‌خوانم

بیوگرافی کوتاهی از استاد به زبان خودش را سالها پیش انتشار داده‌ام، علاقه‌مندان می‌توانند همان‌جا ببینندش، تکرار نمی‌کنم. فقط دو کلمه اضافه کنم، برای من که عشق و علاقه‌ام موسیقی کلاسیک غربی است بیشتر، درست خواندن و وسعت صدای استاد حیرت‌آور است. مقایسه می‌کنم، ناخودآگاه، با بزرگانی چون خوزه کارراس و پلاسیدو دومینگو، کمتر نیست، اگر بالاتر نباشد. از جوانی توجهم را با خواندن گوشه‌های سخت و گاه مهجور جلب کرد. در کاست خسرو خوبان مثلا، اگر عنوانش را درست بگویم بعد از سی و چند سال، راک خواند خواندنی. تا جوان‌ترها به اشتباه نیفتند، نه موسیقی راک که آنان دوست‌تر دارند، گوشه راک از ماهور غرضم است، همین طور بارها مخالف خوانده و مغلوب در چهارگاه، گاه به محدوده سوپرانو چنگ‌اندازی کرده است، شگفتا

دیشب که برنامه را می‌دیدم، باز هم ناخودآگاه یاد همین برنامه دو هفته پیش دو روز اول می‌افتادم که سیاوش قمیشی حاضر بود در آن، تو گویی آسمان باز شده، وجود ذیجود حضرت استادی پایین افتاده، با استاد گفتن‌های بی‌مزه مجری برنامه، که بی تردید حاصل ناآگاهی ایشان بود، جناب قمیشی با ابروهای گره خورده دو کلام حرف نزد، اگر زد، حرف حسابی نزد. استاد شجریان اما، در تمام یک ساعت زمان برنامه لبخندی شیرین به لب داشت و گفت آن چه باید می‌گفت

باز نمی‌توانم مقایسه نکنم استاد را با شهرام ناظری... شر می‌شود، می‌دانم، هر چه باد باد. سالها پیش جایی گفتم و نوشتم، به مزاح، شهرام ناظری پنجاه دقیقه نوار پر می‌کند، هفتاد دقیقه‌اش خارج (فالش) است! نمانده بود که دوست‌دارانش بی‌جانم کنند. دور از مزاح، ناظری در دهه شصت کارهایی فاخر بیرون داد، اندک اندک، در گلستانه، درس سحر، و بسیاری دیگر... ولی خارج می‌خواند، چه کنم اگر راست نگویم؟ هنرمندی گران است، ولی صدای از ته گلو با وسعت بسیار محدود، و فالشهای هر از گاه، به زیبایی آثارش لطمه می‌زند

باری، آخرین تصنیف استاد که تازگی منتشر شده، بر شعری از فریدون مشیری، زنده یادش، می‌توانید برش دارید (دانلود کنید) از اینجا
استاد شجریان: زبان آتش، نزدیک 8 مگابایت، 8 دقیقه و 20 ثانیه

و نوایی آسمانی که غروبهای ماههای رمضان، جوانی با آن سر شد، اینجاست
استاد شجریان، ربنا، 4 مگابایت، 4 دقیقه و 33 ثانیه

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: